بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

«فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»؛ واژه­ ی «کِفایَت» به معنای «بی­نیازی»، و نظیرِ آیه­ ی 6 از سوره­ ی نساء است که فرمود: «وَ کَفَى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»،[1] بنابراین، در این بخش از آیه­ ی مورد بحث نیز می ­فرماید: خداوند شما را هم بی­نیاز می­کند.

و لهذا؛ خدای تعالی در این بخش از آیه پیامبر خود را به کمک و نگاهدارى از شرّ یهود و نصارى- که با او عداوت و مخالفت می­ ورزیدند- وعده می­ دهد. و این موضوع دلالت روشنى بر نبوّت و حقانیت نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله  است، چرا که خداوند او را از آسیب آنها- با این که آن همه جدّیت در این راه به خرج دادند- محافظت نمود.[2]

آری، خداوند نسبت به گفته‌هایتان شنوا و نسبت به اعمالتان آگاه و دانا است که او، هم سخنان اهل شقاق و نفاق را می­شنود و هم از نیایش­ های مسلمانان آگاه است. بنابراین، از آنچه در نهاد و نهانِ هر دو گروه می­گذرد، آگاه است.



[1]. قرشى، سید على اکبر(1371هـ ش)ج‏6، ص134.

[2]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص406.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۳
سعید شریف دینی

«وَ مَا اُوتِىَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِّنْهُمْ»؛ نباید بین انبیاء عظام فرق گذاشت، بدین معنا که به بعضی مؤمن و به بعض دیگر کافر شویم؛ چنان­که یهود به حضرت موسی علیه السلام معتقد بودند اما به حضرت عیسی علیه السلام  و نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله کفر ورزیدند، و نیز نصاری که به حضرت عیسی علیه السلام  معتقدند و لکن نبوت حضرت سلیمان علیه السلام  و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله را انکار نمودند. و این، مسئله­ ی مهمی بود که آیه­ ی 150 از سوره­ ی نساء بدان اشاره، و چنین فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً»،[1] و در آیه­ ی 151 از همین سوره­ نیز به چنین کسانی وعیدِ عذاب داد و فرمود: «اُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً وَ أعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُّهِیناً».[2]

نفی تفریق و اعتقاد به مجموعه­ ی انبیاء الهی به دو نکته اشاره می­کند:

الف) ایمان به امرِ واجب، یک نوع ارتباطی است که صدر و ساق ه­اش یکی و اجزای آن با هم در ارتباطند. یعنی همچنان­ که ترکِ عمدیِ جزئی از واجبِ ارتباطی همه­ ی عبادت را باطل می­کند همچنین، کفر ورزیدن به برخی از انبیاء عظام هم ریشه­ی ایمان را قطع و آن را باطل می­کند.

ب) تفریق- یا فرق گذاردن- غیر از مسئله­ ی تفضیل است. چنان­که قرآن کریم خود، قائل به تفضیل است و در آیه­ ی ۲۵۳ از سوره ­ی بقره چنین فرمود: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْضٍ». چرا که تفاضل، تنها مربوط به درجه و رتبه ­ی بعضی بر بعضی دیگر است اما در بحث اعتقاد به نبوت عامه و اصل رسالت و اعتقاد به همه­ی انبیاء الهی، امر به صورت یکسان است. در حالی که مسئله­ ی تفریق- یعنی «یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»- منجر به تکذیب شده و پیامدش تکذیب و کفر و انکارِ بعضی از انبیاء عظام خواهد بود.[3]



[1]. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج‏2، ص364.

[2]. ر.ک: خطیب، عبدالکریم(1386هـ ق)ج‏1، ص145.

[3]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۲۳۱-۲۲۸.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۳۷
سعید شریف دینی

«وَ مَا اُنزِلَ إِلىَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأسْبَاطِ»؛ واژه­ ی «أسباط» به فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام  اطلاق می­شود،[1] این پیامبر الهی دوازده پسر داشت که هر یک از آنها دوازده قبیله- یا امت یا جماعت- را تشکیل دادند. همانند قبایلی که از فرزندان حضرت اسماعیل علیه السلام   به وجود آمد. فرزندان یعقوب عبارت بودند از: یوسف، بنیامین، زابالون، روبیل، یهوذا، شمعون، لاوى، دان، قهاب، یشجر، نفتالى و جاد.[2]

از نظر شیعه­ی امامیه؛ همه­ی اینها از انبیاء نبودند چرا که برخی از فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام   دچار معصیت شدند و این مسئله با مقام عصمت سازگاری ندارد.[3] در روایتی به نقل از حضرت امام باقر علیه السلام   آمده است که از حضرت سؤال شد: آیا فرزندان جناب یعقوب علیه السلام   پیامبر بودند. امام علیه السلام   در جواب فرمود: خیر‌! و لکن برای آنها نبی فرستاده شد، آنها أسباط و أولاد پیامبر بودند و در پایان عمر توبه کرده و سعادتمند از دنیا رفتند.[4]

پس این که در آیه­ ی مورد بحث فرمود: «وَ مَا اُنزِلَ إِلىَ... وَ الْأسْبَاطِ»، و انزال کتاب را به أسباط نسبت داد بدین معنا بود که هر یک از این قبایل دوازده­گانه پیامبری داشتند نه این که همه­ ی دوازده فرزند حضرت یعقوب علیه السلام   از انبیاء بوده باشند.

بسیاری از مفسران- مانند طبری،[5] ابن عربی[6] و ...- بر این باورند که أسباط، از انبیاء بوده­اند. و لکن گروهی از مفسران- مانند شیخ طوسی،[7] شیخ طبرسی[8] و...- می­ فرمایند: چنین نبود که أسباط- یا همان معنای فرزندان یعقوب علیه السلام  - همگی پیامبر باشند. زیرا اینان معصوم نبودند در حالی که پیامبر باید معصوم باشد.


[1]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد(1363هـ ش)ج‏1، ص265؛ خسروانى، على رضا(1390هـ ق)ج‏1، ص180؛ سید کریمى حسینى، سید عباس(1382هـ ش)ص104.

[2]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص404 و ۴۰۵.

[3]. داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص153.

[4]. گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏1، ص147 و ۱۴۸؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج‏11، ص9؛ فیض کاشانی، ملا محسن(1415هـ ق)ج‏1، ص192 و ۱۹۳.

[5]. حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص242.

[6]. ابن عربی، محی الدین(1410هـ ق)ج1، ص208.

[7]. طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص481.

[8]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص405.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۳۳
سعید شریف دینی

«وَ مَا اُنزِلَ إِلَیْنَا»؛ مصداق بارز «مَا اُنزِلَ»، قرآن کریم بوده[1] و کنایه از این سخن دارد که قرآن برای همه­ی انسان­ها نازل شده است. واژه­ ی «إلَینا» دلالت بر این نکته می­کند که قرآن کریم محدود به هیچ عصر و زمانی نیست. چنان­که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام  نیز فرمود: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أنْ یَکُونُوا رَأوْهُ...»،[2] خطاب الهی فعلیت دارد و انسان­ها در هر عصری، احساس می کنند که خداوند هم­اکنون آنها را مورد خطاب قرار داده و با آنان سخن می­ گوید. شاهد این سخن را باید در کلمات معصومین  جستجو نمود، همچنان­که در کلامی به نقل از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام  این گونه می­ خوانیم: «اگر خطابِ «قُولُوا آمَنَّا» را خواندید یا شنیدید، فوراً‌ بگویید: «آمَنَّا»، و اگر دستوری مانند سجده را خواندید مناسب است که به سجده بروید».[3] و نیز؛ در بیانی از حضرت امام صادق علیه السلام  چنین آمده است: «با قرائت «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، لبّیک بگوئید».[4]



[1]. فیض کاشانى، ملا محسن(1418هـ ق)ج‏1، ص68؛ بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص108؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص648.

[2]. کلینى، محمد بن یعقوب‏(1407هـ ق)ج‏8، ص387؛ شریف الرضی، محمد بن حسین(1414هـ ق)ص204؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1404هـ ق)ج‏26، ص590.

[3]. فیض کاشانی، ملا محسن(1415هـ ق)ج‏1، ص193؛ گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏1، ص148؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج‏89، ص217.

[4]. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن(1407هـ ق)ج‏2، ص124؛ ابن بابویه، محمد بن على‏(1403هـ ق)ج‏2، ص183؛ ابن بابویه، محمد بن على‏(1376هـ ش)النص، ص179.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۰
سعید شریف دینی

«ءَامَنَّا بِاللَّهِ»؛ سؤال: به چه جهت در این آیه ایمان به خدا، بر همه­ ی چیز مقدم شده است؟

جواب: دلیل این مسئله به دو نکته باز می­گردد:

1. چون ایمان به خدا از اولین واجبات است، و نیز معرفت به خدای تعالی پایه­ ی معرفت پیغمبران الهى و شرایع آسمانى است.[1]

2. چون ایمان به خدا، یک مسئله ­ی فطری است و از سوی هیچ پیامبری و فرستاده­ای نیاز به اقامه­ ی برهان ندارد.[2]

بنابراین، بنابر وجه اول تقدم مزبور «تشریعی» است. و بنابر وجه دوم این تقدم، «ذاتی و طبعی» خواهد بود. و لکن؛ به نظر می­رسد وجه دوم کافی نباشد. زیرا ایمان به انبیاء و امامت هم فطری است، چنان­که در علم کلام علت نیازمندی به انبیاء را فطری بودن آن می­داند. بنابراین، دلیل فوق باید تصحیح شود؛ بدین صورت که بگوییم: فطری بودن ایمان به خداوند بر فطری بودن ایمان به انبیاء مقدم است، وجه تقدمش هم این است که معرفت انبیاء و ائمه  فرع بر معرفت توحیدی است. به جهت آن که معرفت خدای تعالی همواره به عنوان یک اصلی مطرح می­شود که معرفت انبیاء و ائمه در طول آن قرار دارد. پس اگر در این آیه یا در هر جای دیگری مسئله­ ی ایمان به خدا بر هر مسئله­ ی دیگری مقدم شود، امری کاملاً طبیعی است.



[1]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص404؛ آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص392؛ کاشانى، ملا فتح الله (1423هـ ق)ج‏1، ص247.

[2]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص311.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۴۵
سعید شریف دینی

«وَ مَا کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ نفی مسئله ­ی شرک از حضرت ابراهیم علیه السلام  نشان دهنده ی  منشاء اختلاف ادیان است. چنان­که این پدیده­ ی شوم در کیش یهودیان و نصرانیان به چشم می­ خورد، مسئله­ ی شرک، ریشه در متابعت از هوس­های شیطانی و خلاصه هواپرستی دارد؛ چرا که یهودیان معتقد بودند: «عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ» و نصاری هم می­گفتند: «الْمَسیحُ ابْنُ اللَّه‏»«توبه/30».[1]



[1]. مرحوم طبرسی بخشی از تناقضات مذهب مشرکانه­ی یهود و نصاری را برشمرده است. (برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج1، ص403).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۴۲
سعید شریف دینی

«وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ خدای تعالی در این بخش از آیه­ ی شریفه می­ فرماید: شما در مقابل اعمال و عقاید و افکار خودتان بازخواست می­شوید.

سؤال: یکی از احکام فقهی دین مقدس اسلام، مسئله­ ی حج نیابتی است. همچنین؛ روزه­ ی استیجاری و نماز قضا به نیابت از اموات، یکی دیگر از احکام شرعی و فقهی دین مطهر اسلام به حساب می­آید؛ این سخن در حالی است که آیه­ی فوق، دلالت بر نفی صحت نیابت می­کند. زیرا عمل و جزای آن، متعلق به خود عامل بوده، به حال دیگری سودی نداشته و قابل انتقال به غیر هم نخواهد بود؛ و لهذا؛ بر اساس آنچه مذکور افتاد، این قبیل از احکام شریعت مطهره­ی اسلام با آیه­ی فوق چگونه توجیه­بردار است؟

جواب: ادلّه­ ی نیابتی- أعم از حج نیابتی، نماز و روزه­ی نیابتی و مسائلی از این قبیل- خاص هستند. یعنی مربوط به اعمالی است که به صورت مباشری و یا به صورت تسبیبی انجام می­شود؛ عمل تسبیبی یعنی شخصی نایب شود تا عملی که بر عهده­ ی دیگران بوده را انجام دهد به بیان دیگر؛ کار را به قصد او انجام می­دهد. در حالی که این آیه مربوط به اعمالی است که تنها باید آن را به صورت مباشری انجام داد؛ یعنی آن دسته از اعمالی که نیابت­بردار نیستند. از این­رو موضوع آیه­ ی فوق با موضوع ادله­ ی نیابت کاملاً ‌متفاوت است.[1]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک‌: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۸۶ و ۱۸۷.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۹
سعید شریف دینی

«وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛ در حرف «واو»، دو احتمال وجود دارد:[1]

الف) «واو» حالیه باشد؛ که جمله­ی بعد از آن نیز حالیه خواهد بود.

ب) «واو» استینافیه و از قبیل «فَلا تَمُوتُنَّ إلا وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ»- در آیه­ی پیشین- است.

عنصر اصلی توصیه­ی انبیاء به فرزندان خود، «اسلام» بود. چنان­که در آیه­ ی ۱۹ از سوره­ ی آل عمران می ­فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام». به همین جهت آیه­ ی شریفه در صدد ارائه­ ی یک پیام مهم است، و آن این که؛ مهمترین سیره­ ی اولیاء الهی به هنگام مرگ، توصیه به دین­داری و تسلیم شدن در برابر ذات حق تعالی بوده است، چنان­که حضرت یعقوب علیه السلام  نیز در لحظات پایانی عمر از فرزندان خویش بر این نکته تأکید و از آنان اعتراف گرفت.

در وصیت پیامبر مکرم اسلام صل الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام  در آخرین لحظات عمر شریفش چنین آمده است: «إعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ تَکُنْ مِنْ أتْقَى النَّاسِ وَ ارْضَ بِقِسْمِ اللَّهِ تَکُنْ مِنْ أغْنَى النَّاسِ وَ کُفَّ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ تَکُنْ أوْرَعَ النَّاسِ وَ أحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَکَ تَکُنْ مُؤْمِناً وَ أحْسِنْ مُصَاحَبَةَ مَنْ صَاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِما».[2]

همچنین؛ در بیان شریفی از حضرت رسول صل الله علیه و آله چنین آمده است: «مَنْ لَمْ یُحْسِنْ وَصِیَّتَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ وَ عَقْلِهِ».[3]

و نیز؛ در حدیث دیگری از حضرت امام باقر علیه السلام  چنین آمده است: «سألته عن تفسیر هذه الآیة من قول الله: إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً، قال جرت فی القائم علیه السلام »؛[4] این آیه درحق امام علیه السلام  جاری است. مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می­ نویسد: مقصود حضرت این است که هر قائمی از ائمه در هنگام وفات، به قائم بعد از خود و به همه­ ی فرزندانش به توحیدِ ناب و نشر توصیه و سفارش اسلام می کند.

به نظر ما؛ مقصود امام علیه السلام این است که هر امامی به امام بعد از خود درباره­ ی تولد و قیام منجی عالم بشریت حضرت مهدی علیه السلام  توصیه و پیروان خود را نسبت به این امر مهم، تسلیم می­ نمود. به همان شکل که سایر انبیاء عظام به فرزندان خویش اسلام را توصیه می­کردند.



[1]. ر.ک: محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص556؛ همچنین، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص400؛ و نیز، ر.ک: طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص476.

[2]. مفید، محمد بن محمد(1414هـ ق)ص350؛ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن(1414هـ ق)النص، ص120.

[3]. کلینى، محمد بن یعقوب‏(1407هـ ق)ج‏7، ص2؛ حر عاملى، محمد بن حسن‏(1409هـ ق)ج‏19، ص260؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1404هـ ق)ج‏23، ص5.

[4]. عیاشی، محمد بن مسعود(1380هـ ق)ج‏1، ص61؛ بحرانى، هاشم بن سلیمان‏(1416هـ ق)ج‏1، ص336.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۶
سعید شریف دینی

«إِلَهَکَ وَ إلَهَ ءَابَائکَ»؛ خطاب مزبور برای رفع ابهام است؛ برای این که تصور نشود ما خدای دیگران را می­پرستیم زیرا خدایی که دیگران برای خود انتخاب کردند، اصنام و طواغیت بودند، بلکه ما خدای پدر و اجداد و نیاکانمان را می ­پرستیم که یکتاپرست و موحد بودند.[1] بر این اساس به نظر می­ رسد؛ تکرار «اِله» در این بخش از آیه، دلیل بر اهمیت مسئله­ ی توحید و پرستش آن است.



[1]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص306.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۳۲
سعید شریف دینی

«إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى»؛ واژه­ی «إذ» در این بخش از آیه، بدل از «إذ» در جمله­ ی گذشته است.[1] فاعل در کلمه ­ی «قال» ضمیرِ «هو»- مستتر- است[2] که به واژه­ی «یعقوب» باز می­گردد؛ «ما» اسم استفهام محلاً منصوب، و مفعولِ مقدم برای کلمه­ی «تَعبُدُون» است،[3] می­ فرماید: شما حضور نداشتید آن وقتی که یعقوب به پسرانش چنین گفت: «پس از من چه چیزی را می­ پرستید»؟

سؤال: چرا در این­جا از جمله­ی «مَا تَعبُدُونَ» استفاده شد، و نفرمود: «مَن تَعبُدونَ»؟

جواب: چون مردم در آن روزگار بت­ پرست بودند بدین معنا که تفکر رایجِ آن روز، بت­پرستی بود. از این­رو آیین حاکم بر مصر باستان نیز در آن عصر بت­پرستی بود. گویا جناب یعقوب علیه السلام  نگران وضعیت فرزندانش باشد که بعد از وفات ایشان فرزندانش به چه آیینی متمایل می­شوند، پس می­ پرسد: «أیُّ الأشیاءِ تَعبُدونَ مِن بعدی»؟[4] لازم به ذکر است؛ کلمه­ ی «شئ» هم بر ذوی العقول و هم بر غیر آن- و نیز بر موجود و معدوم- اطلاق می­شود.[5]



[1]. بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص107؛ داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص118؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص365.

[2]. دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص57؛ محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص191.

[3]. همان؛ همچنین، ر.ک: مصطفوی، حسن(1380هـ ش)ج‏2، ص191.

[4]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص400؛ همچنین- برای اطلاعات بیشتر- ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۷۳ و ۱۷۴.

[5]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص471.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۳۱
سعید شریف دینی