بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

جواب: برای پاسخ به این سؤال، وجوه ی بیان شده است:[1]

1. این تعبیر بدان جهت است که مردم هر سال بتوانند به حج روند.[2] و این­گونه نباشد که تصور کنند فقط یک بار رفتن در تمام مدت عمر کافی است. چنان­که فخر رازی از این جمله، حج عمره را ثابت می کند زیرا چنین حجی، در هر سال یک بار مستحب خواهد بود.[3]

2. این تعبیر می­خواهد چنین اعلان کند که حاجی به هنگام بازگشت از حج، قصد انصراف و عدم بازگشت به آن دیار را ننماید،[4] بلکه همواره بازگشت خویش را تؤام با نیت تکرار در نظر داشته باشد. چنان­که در روایت آمده است؛ اگر هر کدام از شما به هنگام بازگشت از حج، نیت کند که در آینده مجدداً بازگردد به عمرش افزوده شود،[5] و اگر چنین نیتی نکند عمرش کوتاه می­ گردد و ... .[6]

3. این تعبیر به حالات و وظایف مردم اشاره می­کند؛ یعنی خوب است که انسان در تمام لحظات خویش- به­ خصوص هنگام قرائت ادعیه و خواستن حاجات- روی او به قبله باشد به جز آن صورتی که رو به قبله بودن حرام است و در جای خود بحث شده است. بر همین اساس در منابع روایی ما چنین آمده است: «إِنَّ شَرَفَ الْمَجَالِسِ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَة...».[7]

د) «وَ أمنَاً»: مقصود، امنیتِ تشریفیِ تشریعی و واقعیِ تکوینی است.[8] به بیان دیگر؛ امنیت آن، تخلف ­ناپذیر است. البته برخی معتقدند؛ مقصود از این جعل، تکوینی نخواهد بود زیرا بسیارى از قتل­ها و خونریزى‏ها- خواسته یا ناخواسته- در این حرم واقع شده و می ­شود که این مسئله با جعل تکوینى منافات دارد.[9] همانند جمیع حوادثی که خواسته یا ناخواسته در مسجد الحرام و یا نقاط پیرامون واقع می­شود.

هـ) «وَ اتَّخَذُوا»: این جمله عطف بر جمله ­ی «جَعَلنَا»[10]- در صدر آیه- و در قالبِ فعل امرِ إرشادی و إنشائیه است،[11] و جمله­ ی پیشین- هرچند در ظاهر، خبری است و لکن- در معنای تشریع و انشاء بوده و بر امر دلالت می­کند.

و) «مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلَّى»: کلمه­ ی «مصلّی»، اسم مکان از «صلاة» به معنای «دعاء» است.[12] صلاةِ طواف، محلی می­خواهد که آن محل را مصلّی می­گویند. فقهای ما به وسیله­ ی این آیه استدلال کرده­اند بر این که؛ «صلاةِ طواف» همانند «طواف» واجب است.[13] زیرا خداوند به نماز طواف امر کرد و ظاهر امر نیز مقتضی وجوب است،[14] و غیر از این نماز هم نماز دیگری نیست تا نزد مقام خوانده شود. پس لازم است آیه را به نماز طواف اختصاص داد.

در ارتباط با معین نمودن مقام ابراهیم علیه السلام  اقوالی مطرح شده است،[15] از جمله:

1. این بخش از آیه می­فرماید: جمیع مناسک حج به مقام ابراهیم علیه السلام   است.

2. آیه اشاره دارد به این مسئله که؛ مقام ابراهیم علیه السلام   سرزمین عرفه و مزدلفه و جمرات است.

3. جمله­ ی مزبور اشاره دارد به این مطلب که مجموعِ حرم، مقام ابراهیم علیه السلام   است.

4. این آیه به مکان تشریعِ نماز طواف اشاره دارد؛ زیرا حج­گذار مکلف است بعد از اتمام طواف، پشتِ مقام ابراهیم علیه السلام   دو رکعت نماز به­جا آورد. چنان­که در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام   چنین آمده است: «عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام   أنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ طَوَافَ الْفَرِیضَةِ وَ نَسِیَ أنْ یُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ- فَقَالَ یُصَلِّیهِمَا وَ لَوْ بَعْدَ أیَّامٍ إِنَّ اللَّهَ یَقُول: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى»».[16]

ز) «وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ»: کلمه­ی «عَهد» در این­جا به معنای «امر» است- «أمَرنَاهُمَا وَ ألزَمنَاهُمَا،[17] و أوجبنا علیهما[18]- یعنی؛ ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و آن دو نفر را ملزم کردیم که کعبه را پاک کنند.

ح) «أن طَهِّرَا بَیتِی»: وقتی کلمه­ ی «أن» با الفاظی بیاید که معنی «قول» بدهد- مثل «عَهِدنَا»- برای محکیِ قول و تفسیر می­آید.[19]

اضافه­ ی «بیت» به یاء متکلم، نشانه­ی «تشریف» است.[20] بی­تردید خداوند خانه ندارد چون او مکان ندارد پس اگر می­فرماید: «خانه­ ی من» می­خواهد به این مکان شرافت ببخشد. نظیر؛ «شهر الله، بیت الله».[21]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص382؛ و نیز، ر.ک: مترجمان(1377هـ ش)ج‏1، ص168(پاورقی).

[2]. فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله (1419هـ ق)ج‏1، ص310؛ کاشانى، ملا فتح الله (1423هـ ق)ج‏1، ص228؛ حسینی شیرازی، سید محمد(1423هـ ق)ص29.

[3]. فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏4، ص42؛ همچنین، ر.ک: جصاص، احمد بن علی(1405هـ ق)ج‏1، ص89.

[4]. طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص451؛ همچنین، ر.ک: جصاص، احمد بن علی(1405هـ ق)ج‏1، ص89؛ و نیز، ر.ک: ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو(1419هـ ق)ج‏1، ص289.

[5]. کلینى، محمد بن یعقوب‏(1407هـ ق)ج‏4، ص281؛ ابن بابویه، محمد بن على‏(1413هـ ق)ج‏2، ص220؛ حر عاملى، محمد بن حسن‏(1409هـ ق)ج‏11، ص151.

[6]. مجلسی، محمد تقی(1414هـ ق)ج‏7، ص134؛ شبر، سید عبدالله(1428هـ ق)ص215؛ قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا(1368هـ ش)ج‏2، ص140.

[7]. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏(1404هـ ق)ص27؛ همچنین، ر.ک: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج‏74، ص128.

[8]. صادقى تهرانى، محمد(1365هـ ش)ج‏2، ص136؛ همچنین، ر.ک: طیب، سید عب الحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص187.

[9]. همان.

[10]. دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص53 و 54؛ محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص183و184؛ نحاس، ابوجعفر احمد بن محمد(1421هـ ق)ج‏1، ص76.

[11]. داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص84؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص336.

[12]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص280؛ ر.ک: داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص68.

[13]. طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص453؛ راوندى، قطب الدین سعید(1405هـ ق)ج‏1، ص273؛ زحیلى، وهبة بن مصطفى(1418هـ ق)ج‏1، ص309.

[14]. قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا(1368هـ ش)ج‏2، ص144.

[15]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص383؛ همچنین، ر.ک: طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص453؛ و نیز، ر.ک: قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج‏2، ص113.

[16]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص38؛ قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا(1368هـ ش)ج‏2، ص140؛ حر عاملى، محمد بن حسن‏(1409هـ ق)ج13، ص433.

[17]. کاشانى، ملا فتح الله (1423هـ ق)ج‏1، ص231؛ طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص384 و385؛ دخیل، على بن محمد على(1422هـ ق)ص29.

[18]. بغدادى، علاء الدین على(1415هـ ق)ج‏1، ص79.

[19]. ر.ک: نحاس، ابوجعفر احمد بن محمد(1421هـ ق)ج‏1، ص77؛ همچنین، ر.ک: قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج‏2، ص114.

[20]. طیب، سید عبدالحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص188؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص335؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص611.

[21]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج‏1، ص379.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۱۶
سعید شریف دینی

بعد از آن که در آیه­ی پیشین به مقام والای حضرت ابراهیم علیه السلام  اشاره نمود، اکنون- و در این آیه- در صدد بیان عظمت خانه­ی کعبه برآمد که به دست این پیامبر الهی تجدید بنا شد.[1] بنابراین، آیه­ ی مورد بحث به سه مطلب اشاره می­کند: الف) تشریع حج، ب) خانه­ ی خدا مرکز امن، ج) مرجعیّت کعبه؛ به همین جهت با آیه­ ی قبل مناسبت دارد، زیرا حرکت توحیدی حضرت ابراهیم علیه السلام  و مسئله­ی رسالت و امامت در آیه­ ی 124 زمانی ابلاغ می­شود که مرکز اصلیِ عبادت مشخص گشته و مسلمانان و موحدان، در هر جای جهان توجه خود را به خانه­ی خدا سوق داده، بدان سمت نماز می­گذارند و آن­جا را حرمِ أمن الهی به حساب آورده ­اند.



[1]. مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج‏1، ص377.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۱۱
سعید شریف دینی

«قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ»؛ سؤال: آیا جمله­ ی مزبور، نوعی طلب کردن به حساب می­ آید؟

جواب: در این رابطه دو قول وجود دارد:

رأی اول: آری، این سخن، نوعی طلب کردن است؛[1] یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام   از خدا می‌خواهد که امامت را در نسل او قرار دهد؛ و هو قول اکثر المفسرین و ظاهر الآیة.

رأی دوم: کلمه­ ی «مِن ذُرِّیَّتی» سؤال بوده[2] و از باب کسبِ علم و معرفت است؛ یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام   می‌خواهد بداند که آیا خداوند امامت را در نسل او قرار می‌دهد.[3]

به نظر ما نیز؛ وجه دوم صحیح است، زیرا طلب نمودن با جملات و کلمات خاصی ادا می­شود، همانند آنچه در ادامه می­آید:

الف) «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً»«فرقان/74».

ب) «وَ اجْنُبْنىِ وَ بَنِیَّ أن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ»«ابراهیم/35».

ج) «رَبَّنا إنِّی أسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ»«ابراهیم/27».

د) «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء»«ابراهیم/40».[4]

11. «امامت»، عهد الهی

«قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِین»؛ طرح شبهه: برخی می­ پندارند؛ هرچند مشرک، کافر و ستم­کار در حین إبتلا به شرک و کفر و ستم، امامت و پیشوایی به آنان نمی‌رسد، لکن این عده اگر توبه کرده، مسلمان و محسن و عادل شوند، ظلم گذشته­ شان موجب آن نخواهد شد که به مقام امامت نرسند. دلیل این گروه بر مدعای خود این است که مشتقّ در متلبّس بالفعل، حقیقت بوده و استعمال آن در «ما انقضی عنه التلبس» مَجاز است.[5] به بیان دیگر؛ شخصی که در گذشته ظالم بوده ولی اکنون توبه کرده و به ملکه­ ی عدالت و تقوا رسیده است؛ بر چنین فردی، در زمان حال، وصفِ عدالت به طور یقین صادق خواهد بود- یعنی او هم­اکنون دیگر مصداقِ آیه­ ی «لا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِین‏» نیست و عنوانِ «ظالم» از ایشان صحّتِ سلب دارد- هرچند پیش از این، ظالم بوده است. در حالی که شیعیان می‌گویند: امام علیه السلام   باید در گذشته، حال، آینده- و خلاصه همه­ی زمان­ها- معصوم بوده و طهارتش ذاتی و تشریعی است. بنابراین، به نظر می­ آید اعتقاد شیعیان با ظاهر آیه مطابقت ندارد، و لهذا بر اساس این بخش از آیه­ ی شریفه فردی که پیش از این ظالم و عاصی بوده اما اکنون مؤمن و متدین شده می­ تواند امام باشد.[6]



[1]. اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص604؛ مغنیه، محمد جواد(1424هـ ق)ج‏1، ص196؛ حسینی شیرازی، سید محمد(1424هـ ق)ج‏1، ص176.

[2]. ابن جزى غرناطى، محمد بن احمد(1416هـ ق)ج‏1، ص97؛ بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص123؛ شوکانى، محمد بن على(1414هـ ق)ج‏1، ص160.

[3]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج1، ص380.

[4]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص468 و 469.

[5]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: همان، ص473-472.

[6]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: میبدى، رشید الدین احمد(1371هـ ش)ج1، ص347.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۰۸
سعید شریف دینی

دلایل نقلیِ متعددی از آیات و روایات، برای لزوم عصمت امام علیه السلام  وجود دارد که تنها به دو مورد اشاره می­شود:

الف) آیه­ی اولی الامر

خدای تعالی در آیه­ ی 59 از سوره­ی نساء می­ فرماید: «أطِیعُوا اللّهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

این آیه­ ی شریفه بدون هیچ­گونه قید و شرطی بر وجوب اطاعت از اولی الامر دلالت دارد و در آیات دیگر هم چیزی که مدلول این آیه را مقید کند نیامده است. معنای آیه ­ی شریفه این نیست که اولی الامر را در جایی که معصیت نکنند و تا جایی که به خطایشان واقف نشدید، اطاعت کنید و هرگاه خطایی دیدید آن را با قرآن و سنت پیغمبر صل الله علیه و آله راست نمایید. چه این که خداوند قیدهای واضح­تر از این را- که به مراتب پایین­تر از اطاعتِ مفترضه­ ی امام علیه السلام است- در برخی از آیات خویش بیان نمود. چنان­که فرمود: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً» لکن با این قید که «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»«عنکبوت/8».[1]

ب) حدیث ثـقلین

پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض».[2]

در این حدیثِ شریف، کتاب و عترت در کنار یکدیگر محور هدایت به شمار آمده­اند. همچنین؛ در این روایت بر جدایی ناپذیریِ قرآن و عترت تأکید شده است. بنابراین اگر أهلِ بیت علیهم السلاممعصوم از گناه و خطا نبودند، پیروی از آنان همواره موجبِ هدایت نمی­گردید و جدایی ناپذیری آنان از قرآن، معنای روشنی نمی ­یافت.[3]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: موسوى همدانى، سید محمد باقر(1374هـ ش)ج‏4، ص622-620.

[2]. طبرسى، احمد بن على‏(1403هـ ق)ج‏2، ص380؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج‏47، ص399؛ همچنین، ر.ک: طبرى، محمد بن جریر(1415هـ ق)ص559؛

[3]. امینی، عبدالحسین(1416هـ ق)ج3، ص410؛ یوسفیان، حسن(1380هـ ش)ص38و43.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۵
سعید شریف دینی

در ارتباط با بحث عصمت امام علیه السلام  و به مناسبتِ آیه ­ی مورد بحث، اجمالاً به چند نکته اشاره می­شود:

دلیل عقلی بر عصمت امام علیه السلام

امامت، مقام و منصبی است که خدای سبحان آن را به امام علیه السلام   ارزانی داشته است. به جهت آن که امام- به غیر از دریافت و ابلاغ وحی- از تمام شئون پیامبر صل الله علیه و آله برخوردار است، لهذا؛ مقامِ امامت از عصمت انفکاک ناپذیر است. مقام امامت- آن­گونه که از کتاب و سنت بر می­آید- در رهبری سیاسی جامعه­ ی اسلامی خلاصه نمی­شود، بلکه دنباله­ ی نبوت و کامل کننده­ ی رسالت است. چنین تصویری از مسئله، پیامبر و امام را در کنار هم می­نشاند و دلایل عقلی عصمت را به قلمرو امامت نیز می­کشاند. با این تفاوت که در این­جا، به جای ابلاغِ وحی، سخن از تبیین معارف وحیانی است.[1]

متکلمان و دانشندان برجسته­ی شیعه برای اثبات و لزوم عصمت امام علیه السلام   به دلایلی تمسک جسته ­اند که اجمالاً به برخی از آنها اشاره می­شود:

الف) برهان امتناعِ تسلسل

بر اساس این برهان، امام باید معصوم باشد؛ زیرا در غیر این صورت باید امام دیگری باشد تا او را به راه صواب، هدایت و خطای او را اصلاح کند. پس لاجرم آن فردِ دیگر، امام و معصوم است. و اگر او هم معصوم نباشد، امامِ سومی لازم است و هکذا. بنابراین، روندِ مزبور به تسلسل کشیده می­شود. و چون تسلسل محال است، باید این سلسله به معصوم منتهی شود. حاصل آن که؛ امام باید معصوم باشد.[2]

ب) برهان حفظ شریعت

آیین پاک و شریعت ناب محمدی صل الله علیه و آله برای زمان محدودی نیامده است، بلکه همواره و تا روز قیامت ضامن سعادت و رستگاری پیروان و رهروان خود خواهد بود. بنابراین، حفظ این آیین از واجبات است. از سوی دیگر، پاسداری از شریعت در صورتی امکان­  پذیر است که حافظ و نگهبان و پاسدار آن، شرایط لازم و کافی برای حفظ آن را داشته باشد؛ یعنی کسی که مسئولیت حفظ شریعت را بر عهده دارد، باید بتواند شریعت را بدون کمترین تغییر و تحریف، حفظ نموده و برای مکلفان بیان کند. بر این اساس باید گفت:

1. شریعتی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله آورده است بر عموم مکلفان تا روز قیامت واجب است. از این­رو پیوسته به حافظی نیاز دارد که بدون هرگونه تغییر و تحریفی آن را برای مکلفان بازگو نماید. چرا که در غیر این صورت، تکلیف به ما لا یطاق لازم خواهد آمد.

2. آن ناقل و حافظ باید یک شخصیتِ معصوم باشد. زیرا در غیر این صورت احتمال تغییر و تحریف در شریعت وجود خواهد داشت. بنابراین برای مصون ماندن آن از تغییر و تحریف، چاره­ای جز این نیست که حافظ آن نیز مصون از هر خطا، گناه و اشتباه باشد. و او کسی جز پیشوای معصوم علیه السلام نیست.[3]



[1]. یوسفیان، حسن(1380هـ ش)ص37.

[2]. ر.ک: شعرانى، ابوالحسن‏(1372هـ ش)ص510.

[3]. بحرانی، ابن میثم(1406هـ ق) ص178.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۲
سعید شریف دینی

«قَالَ إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»؛ در رابطه با این بخش از آیه نکاتی وجود دارد که بدان اشاره خواهد شد:

الف) «امامت»، همانند فقاهت و اجتهاد نیست که یک منصب اکتسابی باشد، بلکه یک مقام موهبتی[1] است و شایسته ­ی إعطا به هر فردی نخواهد بود. بنابراین، جعلِ امامت به دست خداست[2] و بشر را نرسد که امام و پیشوا برای خود انتخاب کند.[3] از این­رو مقام فوق را با کلمه ­ی «جَعل» بیان داشت و این­گونه فرمود: «اللَّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»«انعام/124».

بنابراین، مسئله­ ی امامت و رسالت، از مواهب الهی به شمار می­آید چرا که کلمه­ ی «جعل» در این جا همان «تألیف» خواهد بود.[4] این آیه می­فرماید: «جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» یعنی «جعلتُ إبراهیمَ اماماً»، جعلِ تالیفی غیر از جعل بسیط بوده و در آن موهبت خاصی خوابیده است.

ب) در مورد متعلقِ «لِلنّاس»، دو دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اول: این کلمه متعلّق به «جَاعِلُک» باشد[5] که در این صورت «لام» برای امتنان است.[6] یعنی مسئله­ ی امامت، بزرگترین و مهم­ترین مصلحتی است که نصیب مردم گشته، و در حقیقیت این مسئله، لطف و منت خدای تعالی بر بشریت است.[7]

دیدگاه دوم: کلمه­ ی مزبور، متعلق به محذوف[8]- یعنی واژه­ی «إستَقرّ»- باشد، آنگاه جمله ­ی «إستَقرّ لِلنّاس» صفت برای «إماماً» خواهد بود.[9] و در این­جا به طور قطع، تقدیم صفت بر موصوف نشان­ دهنده­ ی اهمیت و ارزش والای مقام امامت در بُعد اجتماعی، عقیدتی، دینی و سایر مقام­ها خواهد بود. اعتقادی که فاقد امام علیه السلام  باشد خسارتی جبران­ناپذیر را در ناحیه­ ی فرد و جامعه به دنبال خواهد داشت. پس خداوند امامت را بر مردم مستقر ساخت تا جامعه از فروپاشیِ فرهنگی، عقیدتی، و در یک کلام از فروپاشیِ توحیدی حفظ شود.

ج) در رابطه با لفظِ «امام» و تفسیر آن، به چند نکته اشاره می­شود:[10]

1. «امام» به معنای «نبوّت»؛ بسیاری از مفسّران گفته­ اند: «امامت» در این آیه به معنی «نبوت» است،[11] زیرا ضمیر در کلمه­ی «أتَمَّ» به «ربّ» بازگشته و جمله­ ی «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»، عطف تفسیری بر کلمه­ی مزبور- یعنی «أتَمَّ»- است. و مقصود از اِتمام کلمات این است که خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام  را به مقام «نبوت» منصوب نمود.

اما به نظر ما؛ اگر تفسیرِ فوق صحیح باشد، لازمه­اش این است که بپذیریم حضرت ابراهیم علیه السلام   تا آن زمان نبی نبوده است! در حالی که چنین نیست. حضرت، صاحب مقام نبوت بوده و منصب امامت نیز در اواخر عمرِ شریف حضرت به ایشان تفویض شد.

2. «امام» به معنای «الگو و اُسوه»؛[12] معنای مزبور در هر رسول و نبی­ای وجود دارد. علاوه بر آن که؛ خصائص و امتیازات حضرت ابراهیم علیه السلام   قبلاً بیان شده بود، چنان­که در آیه­ ی ۴ از سوره­ی ممتحنه می­فرماید: «قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ».

3. «امام» به معنای «امام الأنبیاء»؛[13] یعنی معنای آیه­ ی «إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» این باشد که «من ابراهیم علیه السلام   را امام بر انبیاء منصوب، و انبیاء را نیز تابع ملّت و مذهب او کردم». چنان­که آیه­ ی 123 از سوره­ ی نحل به این نکته اشاره کرده و می­ فرماید: «ثُمَّ أوْحَیْنَا إِلَیْکَ أنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً». از این­رو همه­ ی پیامبران الهی مخاطبِ آیه­ ی «مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً» شده­ اند.

جوابِ دیدگاه أخیر با اشاره به سه نکته روشن می­شود:

اولاً: این سخن، با ظهور آیه مناسبت ندارد، زیرا ظاهر آیه این است که جناب ابراهیم علیه السلام   پیامبر برای همه­ ی مردم است، چنان­که فرمود: «جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً».

ثانیاً: پیروی از آئین ابراهیمی غیر از پیروی نمودن از خودِ ابراهیم علیه السلام  است، در حالی که بحث ما در این آیه، پیروی نمودن از خود ابراهیم علیه السلام   است، چنان­که آیه­ ی شریفه می­ فرماید: «خداوند او را امام کرد». یعنی هر دستوری که بدهد باید اطاعت شود. اما در آیه­ ی «إتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ» به پیروی نمودن از آئین آن حضرت دستور می‌دهد.

 ثالثاً: حضرت ابراهیم علیه السلام   خود، از پیروان حضرت نوح علیه السلام   است، چنان­که در آیه­ی ۸۳ از سوره­ی صافات این­گونه فرمود: «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لابْرَاهِیمَ»، یعنی از پیروان حضرت نوح علیه السلام  ، حضرت ابراهیم علیه السلام   است. بر این اساس، چگونه می‌توان ایشان را بر حضرت نوح علیه السلام   امام نمود؟ معنا ندارد که مأموم، امام شود!

4. «امام» به معنای «زعیمِ سیاسی و اجتماعی»؛ چنان­که مرحوم طبرسی در مورد جمله­ ی «جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» این­گونه فرمود: «إنی جاعلک إماما یقتدى بک فی أفعالک و أقوال».[14]

آن­گاه ایشان در ادامه می­ فرماید: زیرا از لفظ «امام» دو امر فهمیده می‌شود؛ اول، همین معنایی که ارائه شد. و دوم، «امام» آن کسی است که اموری را- همچون؛ نصب والی در شهرها، اقامه­ ی حدود و محاربه با مکّاران و دشمنان- سیاست و تدبیر ‌کند.[15]

لکن به نظر ما؛ اشکالِ دیدگاه فوق این است که اگر این نظر را قبول کنیم، انفکاک پیامبری از زعامت لازم خواهد آمد. یعنی بسیاری از پیامبران زعامت سیاسی و اجتماعی مردم را نداشته باشند، در حالی که قرآن کریم در مورد کشته شدن انبیاء و پیروان ایشان چنین می­ فرماید: «وَ کَأیِّن مِّن نَّبِىٍّ قَتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیر»«آل­عمران/146»، و نیز فرمود: «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّنَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»«بقره/61».

چگونه ممکن است این همه انبیاء کشته شوند در حالی که زعامت مردم را نداشته باشند؟! چنین چیزی معقول نیست. قطعاً این پیامبران الهی گرفتار محاربه با اعداء، درحوزه­ ی تشکیل حکومت و رهبری سیاسی مردم بوده­اند و غیر از این، فرض دیگری به نظر نمی­رسد.

5. «امام» به معنای «هدایت باطنی انسان­ها به ملکوت»؛[16] از نظر مرحوم علامه طباطبائی، مسئله­ی امامت فراتر از حاکمیّت و نبوّت، و از شئون و لوازم نبوت، بلکه مقامی ملکوتی است که ارواح مردم را به ملکوت عالم پیوند می‌دهد.[17] امام علیه السلام  ، هم مقام ملکی دارد؛ که امور دنیایی مردم را تأمین می‌کند، و هم مقام ملکوتی؛ که در قلب مردم تصرف کرده و قلوب آنها را با ملکوت جهان پیوند می‌دهد.

ثمره­ی دیدگاه مزبور این شد که چنین امامی، باید معصوم و مصون از خطا و اشتباه باشد. پس به همین جهت بود که از نسل حضرت ابراهیم علیه السلام   فرزندان صالح ایشان عهده­ دار مقام امامت شدند.



[1]. همان، ص268.

[2]. مغنیه، محمد جواد(1424هـ ق)ج‏1، ص197 و 198.

[3]. طیب، سید عبدالحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص179.

[4]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص441.

[5]. دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص53؛ آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص373؛ استرآبادى، محمد بن على(بی­تا)ج‏1، ص87.

[6]. حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص325.

[7]. بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص123.

[8]. دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص53؛ محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص183؛ نجفی خمینی، محمد جواد(1398هـ ق)ج‏1، ص418.

[9]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج1، ص377.

[10]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: ج6، ص469-441؛ همچنین، ر.ک: ابن جزى غرناطى، محمد بن احمد(1416هـ ق)ج‏1، ص28.

[11]. مظهرى، محمد ثناء الله(1412هـ ق)ج‏1، ص123؛ مغنیه، محمد جواد(1424هـ ق)ج‏1، ص197؛ فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏4، ص36.

[12]. قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج‏2، ص107؛ ثعالبى، عبدالرحمن بن محمد(1418هـ ق)ج‏1، ص313؛ ابن جزى غرناطى، محمد بن احمد(1416هـ ق)ج‏1، ص28.

[13]. صادقى تهرانى، محمد(1365هـ ش)ج‏2، ص132 و 133.

[14]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص380؛ همچنین، ر.ک: دخیل، على بن محمد على(1422هـ ق)ص29.

[15]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص380.

[16]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص272.

[17]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: همان، ص274-272.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۶
سعید شریف دینی

«وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْخَاسِرُون»؛‌ و کسانى که به قرآن ایمان نیاورده و آن را انکار کنند، در دنیا و آخرت زیان­کار و خسارت­ زده­ اند. چرا که از هدایتها، راهنمایی­ها و آموزش­هاى زندگی­ بخش این کتاب بهره­ ای نصیب آنان نشده است.[1] و البته این کفر و انکار به قرآن، به صورت مطلق است؛ یعنی أعم از این که به همه­ی قرآن یا به بعض آیات آن ایمان نداشته باشند.[2]



[1]. مترجمان(1377هـ ش)ج‏1، ص23.

[2]. طیب، سید عبدالحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص176.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۲۵
سعید شریف دینی

«یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»؛ به قرائت پی در پی و دنباله­ دار «تلاوت» گفته می­شود. سؤال: چه کسانی حق تلاوت را به­ جا آورده و از این کتاب الهی به طور کامل پیروی می­کنند؟

در جواب به این پرسش چند معنا بیان شده است: [1]

معنای نخست: مقصود این است که آنها به طور کامل از تورات پیروی کرده و دقیقاً بر طبقِ حلال و حرام آن عمل می­نمایند. شاهد سخن مزبور، آیه­ ی ۲ از سوره­ ی قمر است که فرمود: «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»، قمر به دنباله­ ی خورشید می­ آید، و در این­جا نیز چنین گفته می­ شود: «أنه یتبعونه یعنی التوراة حق اتباعه و لا یحرفونه ثم یعلمون بحلاله و یقفون عند حرامه و منه».

معنای دوم: یعنی آنها در مقابل کسانی که از محمد صل الله علیه و آله پرسش می­ نمایند- بر طبق آنچه در کتب آنها آمده- کاملاً ایشان را توصیف می­نمایند. طبق این مبنا، ضمیر در کلمه­ ی «یَتْلُونَه»- نه به «کتاب» که- به پیامبر اکرم صل البله علیه و آله باز می­گردد.

معنای سوم: یعنی آنها به هنگام برخورد با آیه­ ای که در آن ذکر بهشت به میان آمده، آن را از خدا درخواست می­نمایند، و همان­طور هنگام مواجهه با آیات جهنم و عذاب، که با تلاوت آن به خدا پناه می­برند. چنان­که حضرت امام صادق علیه السلام به این نکته تصریح نموده است.

معنای چهارم: یعنی تلاوت آنها به گونه­ای است که الفاظ را از لحاظ الفاظ نیکو أداء کنند و از نظر معنا و محتوا آن را درک می­ نمایند.

معنای پنجم: مقصود آن است آنها به طور کامل بر طبق کتاب عمل نموده، محکماتِ آن را إجرا کنند، به متشابهاتِش ایمان آورده و مشکلاتِ آن را به اهلش واگذار کنند.

وجه جامع و مشترک همه­ ی کتب آسمانی هدایت و نور است؛ چنان­که فرمود: «إِنَّا أنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ»«مائده/44»، و فرمود: «وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ»«مائده/46»، و نیز فرمود:‌ «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ»«مائده/15».

بر این اساس، هر کسی که تلاوتش منصفانه، آزاد و به دور از هر تعصبی باشد به بصیرت حقیقی خواهد رسید. کلمه­ ی «حَقَّ تِلاوَتِه»، مفعول مطلق نوعی است، به همین جهت نوعِ خاص تلاوت برای افراد متفاوت خواهد بود، به عنوان نمونه:

الف) تلاوت کردنی که با خشوع و خضوع و صفای اعتقاد و با دلی لرزان باشد، چنان­که فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...»«انفال/2».[2]

ب) تلاوت کردنی که با تدبر در معنا و پیروی از احکام آن بوده، موجب افزایش ایمان شود، چنان­که فرمود: «... وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً»«انفال/2».[3]

ج) تلاوتی که موجب شکوفایی عقلی شود،‌ چنان­که فرمود: «وَ لِیَتَذَکَّرَ اُولُوا الْألْباب»«ص/29».



[1]. ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص374؛ همچنین، ر.ک: ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو(1419هـ ق)ج‏1، ص282؛ و نیز، ر.ک: طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412هـ ق)ج‏1، ص412.

[2]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على‏(1408هـ ق)ج‏2، ص136.

[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1374هـ ش)ج‏1، ص445.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۲۲
سعید شریف دینی

«الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِه»؛ مفسران بر روی کلمه­ ی «کتاب» دارای اختلاف نظر هستند که به دیدگاه آنان اشاره می­شود:[1]

الف) مقصود از «کتاب»، «تورات و انجیل» است؛[2] طبق این دیدگاه، ضمیر «به» از باب استخدام به لفظ «کتاب» باز می‌ گردد.[3] به دیگر بیان؛ به حسب ظاهر، ضمیر به کلمه­ ی «کتاب» باز می­گردد اما در واقع، مرجعش قرآن است. می­فرماید: آن دسته از یهودیان و مسیحیانی که تورات و انجیل به آنان داده­ ایم، با دقت کتاب آسمانی­اشان را تلاوت کرده، به قرآن ایمان آوردند و به بصیرت واقعی رسیدند.

ب) مقصود از «کتاب»، «قرآن» است؛[4] طبق این دیدگاه، استخدامی در کار نیست و لهذا آیه چنین معنا می­شود: «اگر قرآن کریم را به دقت بخوانید، بصیرت واقعی پیدا می‌کنید».

بر اساس آنچه بیان شد؛ اگر دیدگاه نخست را پذیرفتیم قصر در جمله­ ی «اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، «قصر افراد» است. و بر طبق دیدگاه دوم، قصرِ در آیه «قصر قلب» است.[5]-[6]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: خسروانى، على رضا(1390هـ ق)ج‏1، ص166 و ۱۶۷؛ همچنین، ر.ک: حائرى تهرانى، میر سید على(1377هـ ش)ج‏1، ص295؛ و نیز، ر.ک: بغوى، حسین بن مسعود(1420هـ ق)ج‏1، ص161.

[2]. ر.ک: قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص229؛ همچنین، ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص265؛ و نیز، ر.ک: حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد(1363هـ ش)، ج‏1، ص245.

[3]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص265.

[4]. فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏4، ص30؛ طیب، سید عبدالحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص174؛ یعقوب، جعفری(1376هـ ش)ج‏1، ص340.

[5]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص265.

[6]. «قصر قلب» عبارتست از تخطئه­ی کسى که به عکس گفته­ی ما معتقد است؛ مثلاً در برابر کلامِ ما که می­گوییم: «زید نیست مگر قائم»، او معتقد است: علاوه بر این که زید ایستاده نیست بلکه بر عکس، نشسته است. و همچنین، در جانبِ عکس کلامِ ما که می­گوییم: «شاعر نیست مگر زید»، او معتقد است: نه تنها زید شاعر نیست بلکه بر عکس، عمرو شاعر است. و اما «قصر افراد» عبارتست از تخطئه­ی کسى که معتقد است: دو صفت یا بیشتر می­تواند در موصوف واحدى شرکت داشته باشند، و یا دو موصوف و بیشتر می­توانند در صفت واحدى مشترک باشند، نظیر بیانِ جمله­ی «زید نیست مگر کاتب»، علیه کسى که معتقد است: زید هم کاتب است و هم شاعر، و نیز نظیر بیانِ جمله­ی «کاتبى نیست مگر زید»، علیه کسى که معتقد شده است: هم زید و هم عمرو هر دو در کتابت شرکت دارند. (ر.ک: موسوى همدانى، سید محمد باقر(1374هـ ش)ج6، ص9، پاورقی).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۱۹
سعید شریف دینی

«مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیر»؛ سؤال: بین دو مفهومِ «ولایت» و «نصرت» چه تفاوتی برقرار است؟

جواب: به دو فرق اشاره می­شود:

الف) «ولایت» در جایی است که انسان توان انجام هیچ کاری را نداشته باشد. نظیر نوزادی که تا زمان بلوغ و تکلیف، لازم است از ولایت پدر برخوردار باشد زیرا از نظر شرع و عقل توان انجام هیچ عملی را نخواهد داشت. اما «نصرت» در جایی است که فردِ تحت تکلف، بخشی از کارهای خود را می­تواند برعهده گیرد اما از جوانب دیگر، کمبود هایی احساس می‌کند که با نصرت دیگران آنها را جبران می­کند، نظیر جوانی که در طول زندگی از نصرت پدر خویش برخوردار است اما با این حال بخشی از امور خویش را نیز می­تواند برعهده گیرد.[1]

ب) «ولایت» در حوزه­ ی حفظ و نگهداری است. بر این اساس، موضوعاتی همچون؛ نماز، روزه، حج، و سایر امور... بدون ولایت و امامت، حفظ نشده و اصالتشان را از دست خواهند داد. بنابراین، «ولایت» به عنوان یک رکن- که در فروعات دینی هم وارد شده است- از مسائل بسیار مهم و حیاتی به شمار می­رود. اما «نصرت»، در قلمرو إعانت و دستگیری است؛ نظیر سربازانی که در خط مقدم بوده و با وجود قلّتِ نفرات اما به امید نصرتِ پروردگار از حریم اسلام دفاع می­کنند. همچنین؛ نصرت حق تعالی در جنگ آن است که روحیه­ی رزمندگان اسلام را با وعده­ی پیروزی نهایی بالا می­برد، سربازان اسلام را در دیدگان لشگر کفر چند برابر می­کند، و رعب و وحشت از سربازان دین را در دل کفار می­اندازد.



[1]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۶، ص۳۷۰ و ۳۷۱.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۱۹
سعید شریف دینی