بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

۳۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

«إِلَهَکَ وَ إلَهَ ءَابَائکَ»؛ خطاب مزبور برای رفع ابهام است؛ برای این که تصور نشود ما خدای دیگران را می­پرستیم زیرا خدایی که دیگران برای خود انتخاب کردند، اصنام و طواغیت بودند، بلکه ما خدای پدر و اجداد و نیاکانمان را می ­پرستیم که یکتاپرست و موحد بودند.[1] بر این اساس به نظر می­ رسد؛ تکرار «اِله» در این بخش از آیه، دلیل بر اهمیت مسئله­ ی توحید و پرستش آن است.



[1]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص306.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۳۲
سعید شریف دینی

«إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى»؛ واژه­ی «إذ» در این بخش از آیه، بدل از «إذ» در جمله­ ی گذشته است.[1] فاعل در کلمه ­ی «قال» ضمیرِ «هو»- مستتر- است[2] که به واژه­ی «یعقوب» باز می­گردد؛ «ما» اسم استفهام محلاً منصوب، و مفعولِ مقدم برای کلمه­ی «تَعبُدُون» است،[3] می­ فرماید: شما حضور نداشتید آن وقتی که یعقوب به پسرانش چنین گفت: «پس از من چه چیزی را می­ پرستید»؟

سؤال: چرا در این­جا از جمله­ی «مَا تَعبُدُونَ» استفاده شد، و نفرمود: «مَن تَعبُدونَ»؟

جواب: چون مردم در آن روزگار بت­ پرست بودند بدین معنا که تفکر رایجِ آن روز، بت­پرستی بود. از این­رو آیین حاکم بر مصر باستان نیز در آن عصر بت­پرستی بود. گویا جناب یعقوب علیه السلام  نگران وضعیت فرزندانش باشد که بعد از وفات ایشان فرزندانش به چه آیینی متمایل می­شوند، پس می­ پرسد: «أیُّ الأشیاءِ تَعبُدونَ مِن بعدی»؟[4] لازم به ذکر است؛ کلمه­ ی «شئ» هم بر ذوی العقول و هم بر غیر آن- و نیز بر موجود و معدوم- اطلاق می­شود.[5]



[1]. بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص107؛ داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص118؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص365.

[2]. دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص57؛ محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص191.

[3]. همان؛ همچنین، ر.ک: مصطفوی، حسن(1380هـ ش)ج‏2، ص191.

[4]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص400؛ همچنین- برای اطلاعات بیشتر- ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۷۳ و ۱۷۴.

[5]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص471.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۳۱
سعید شریف دینی

«أمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ»؛ مرحوم طبرسی می­ فرماید: «أم» منقطعه و به معنای «بل» و «همزه­ی استفهام» می­ آید. گویا چنین گفته شده: «بَل أ کُنتُم شُهَدَاء».[1] همچنین؛ «أم» در این­جا به معنای «انکار» است؛ «أی مَا کُنتُم شُهَدَاء».[2] زیرا وقتی که کلام در مقام مناظره و احتجاج باشد متضمن معنای تقریر یا انکار است. می­ فرماید: آیا شما در آن زمان حاضر بودید؟ متضمن این سخن است که شما در آن زمان و به هنگام وصیت یعقوب علیه السلام  به فرزندانش قطعاً ‌در صحنه­ حاضر نبودید.

قرآن کریم همانند این سخن را نسبت به کسانی دارد که بعضی از غذاها را حرام و برخی دیگر را حلال می­کردند، در آن­جا نیز می­ فرماید: «أمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهَذَا»«انعام/۱44». به این معنا که؛ شما در زمان تحلیل و تحریم- یعنی آن زمان که خداوند احکام حلال و حرام را بیان و توصیه می کرد- حضور نداشتید.

یکی از اعتقادات باطلِ یهود این بود که می­پنداشتند؛ خداوند در خلقت شریک داشت، بر این اساس به آنها نیز می­فرماید: آیا شما شاهد صحنه­ ی آفرینش بودید تا از کیفیت آن مطلع باشید؟! شما که در آن صحنه نبودید، پس چگونه برای خداوند ادعای شریک می­کنید؟ فرمود: «ما أشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ لا خَلْقَ أنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا»«کهف/5۱».[3]



[1]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص400؛ همچنین، ر.ک: اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص638؛ کاشانى، ملا فتح الله (1423هـ ق)ج‏1، ص244.

[2]. نیشابورى، محمود بن ابوالحسن(1415هـ ق)ج‏1، ص124؛ حجازى، محمد محمود(1413هـ ق)ج‏1، ص76 و ۷۷؛ بغوى، حسین بن مسعود(1420هـ ق)ج‏1، ص170.

[3]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۷۲ و ۱۷۳.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۲۸
سعید شریف دینی

«فَلا تَمُوتُنَّ إلا وَ أنتُم مُّسْلِمُونَ»؛ حرف فاء در «فَلا تَمُوتُنَّ» برای تفریع، و لهذا جمله­ ی مزبور تفریعیه است.[1] همچنین، کلمه­ ی «لا تَمُوتُنَّ» صیغه­ی جمعِ مخاطب- نهی ارشادی[2]- از فعل مضارع و با نون تأکید است[3] و چنین معنای می­شود: «پس نباید که بمیرید». همچنین؛ واو در «وَ أنتُم» حالیه و «أنتُم» مبتدا، «مُسلمِوُن» خبر آن و جمله­­ی حالیه است. اصل جمله چنین است: «لا تَمُوتُنَّ إلّا مُسلِمین».[4]

مرگ و حیات از امور غیر اختیاری بشر به شمار می­رود و نهی از امر غیر اختیاری جایز نیست، بلکه تکلیف باید متوجه امر اختیاری شود؛ بنابراین، بازگشت امر غیر اختیاری به اختیار خواهد بود و آن اختیار، اسلام می­باشد. همواره با اسلام باشید تا هر زمان که مرگ شما را در نوردید در حال اسلام و تسلیم بوده باشید. پس نهیِ این آیه، از ترک اسلام است تا هر زمان که مرگ شما در بر گرفت با اسلامِ شما مقرون گردد.



[1]. ر.ک: داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص118؛ همچنین، ر.ک: حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص363.

[2]. همان.

[3]. مصطفوی، حسن(1380هـ ش)ج‏2، ص187.

[4]. طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص474؛ راوندى، قطب الدین سعید(1405هـ ق)ج‏2، ص316.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۵:۱۴
سعید شریف دینی

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى‏ لَکُمُ الدِّینَ»؛ مقصود از واژه­ ی «الدِّین» در این آیه[1] و در هر جای قرآن که به صورت مطلق آمده باشد، «اسلام» است.

علاوه بر این که؛ الف و لام در کلمه­ی مزبور، عهد است[2] و نه استغراق؛ که در واقع اشاره به آیین حضرت ابراهیم علیه السلام  دارد. و چون دین اسلام، تشریع الهی است فرمود: خداوند دین اسلام را برای شما اختیار نمود.

سؤال: چرا حضرت ابراهیم و یعقوب  تعهد به دین اسلام را به فرزندان خودشان توصیه می­کنند، در حالی که تعهد و تعبد به اسلام- و تسلیم شدن در برابر حق تعالی- به همه­ ی مردم تعلق دارد؟

در پاسخ به این پرسش سه وجه بیان شده است:

وجه اول؛ مرحوم طبرسی می­ فرماید: ذکر فرزندان به جهت اشفاق، ترحم و دلسوزی بر آنها بوده است، چرا که محبت پدر نسبت به فرزندان بیش از سایرین است؛ و همین محبت نیز، موجب پذیرش توصیه­ی پدر از جانب فرزندان را فراهم خواهد آورد.[3]

وجه دوم؛ به آیه­ ی 6 از سوره­ ی تحریم باز می­ گردد که فرمود: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أنْفُسَکُمْ وَ أهْلیکُمْ ناراً»، که در واقع این فرمان برای مؤمنین، یک تکلیف به حساب می­آید.[4]

وجه سوم؛ به نظر ما، اشاره­ و توصیه­ی حضرت ابراهیم علیه السلام  نسبت به فرزندان تنها از باب مصداق است، نظیر وصیت حضرت علی علیه السلام  به حسنین  علیهما السلام که در حقیقت سخنان حضرت برای امت اسلام، درس و یک نوع آموزش عمومی تلقی می ­شود لکن در قالب وصیت به دو فرزند بزرگوار ارائه شده است.



[1]. قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج‏2، ص136؛ ابیارى، ابراهیم(1405هـ ق)ج‏9، ص118؛ سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله‏(1419هـ ق)ص25.

[2]. حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص363؛ همچنین، ر.ک: طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412هـ ق)ج‏1، ص438.

[3]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص399؛ همچنین، ر.ک: آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص387؛ و نیز، ر.ک: دخیل، على بن محمد على(1422هـ ق)ص30.

[4]. حسینی شیرازی، سید محمد(1424هـ ق)ج‏1، ص181؛ همچنین، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۵۷.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۵:۱۳
سعید شریف دینی

«وَ وَصّىَ‏ بِها إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِی»؛ سؤال: چرا این وصیت و توصیه به پسران اختصاص یافت، آیا دختران از این موضوع خارج می­باشند؟

جواب: خیر، و لکن این اختصاص به دو جهت باز می­گردد:

الف) این نحوه­ی کلام، رایج بوده و از قبیل «غلبه» به حساب آید، چنان­که نمازهای شبانه­ روزی را «صلاة الیومیّه» می­نامیم.

ب) اقتدار عملی و ملتزم شدن به وصایای پدر در جنس مذکر بیشتر از جنس مؤنث است؛ زیرا به طور طبیعی زن، وقتی که ازدواج کند تحت فرمان شوهر خود قرار می­ گیرد، و ای چه بسا شوهر مانع از اجرای وصیت گردد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۰:۱۶
سعید شریف دینی

«أسْلِمْ... قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِین‏»؛ اقرار و اعتراف به اسلام و تسلیم شدن در برابر ذات حق تعالی دارای مراتبی است، این مراتب عبارتند از:

الف) «اسلام زبانی»؛ یعنی اقرار زبانی به توحید و پذیرش لفظیِ اوامر و نواهی آن، چنان­که در آیه­ ی 14 از سوره­ ی حجرات می­ فرماید: «قَالَتِ الْأعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أسْلَمْنَا».

ب) «اقرار لسانی و اعتقاد قلبی»؛ یعنی کسانی که بدانچه زبانشان اعتراف کرده، قلبشان نیز معترف است، چنان­که در آیه ­ی ۶۹ از سوره­ ی زخرف می­ فرماید: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِآیَاتِنَا وَ کَانُواْ مُسْلِمِین‏»، چنین فردی قلباً به اوامر و نواهی معتقد بوده و آثارش را قبول دارد، پس تقوا گزیده و بدان عمل می­کند. به همین جهت در آیه ­ی 208 از سوره­ ی بقره خطاب به مؤمنان چنین فرمود: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فىِ السِّلْمِ کَافَّة»، امر به إدخال در اسلام، همان عمل نمودن به اوامر و نواهی، با اعتقاد قلبی است.

ج) حال که این اعتقاد قلبی ایجاد شد باید در راستای پرورش عقیده­ ی باطنی خویش بکوشد تا جایی که خدا را در هر حالی از احوال، حاضر و شاهد بر خود ببیند؛ و این مرتبه، مختصِ خاصان و اولیاء الله است.[1]

حاصل آن که؛ خطاب «أسْلِمْ» به معنای سوّم است که خاص حضرت ابراهیم علیه السلام  خواهد بود. به همین جهت حضرت ابراهیم علیه السلام  در جواب فرمود: «أسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِین»، زیرا کسی که در شهود کامل است انقیاد همه­ ی موجودات را می­بیند چرا که خود نیز یک مسلمان حقیقی و منقاد است. او به یقین می­داند که از هیچ کس کاری ساخته نیست چون زمام همه­ ی امور به دست اوست. و این، نهایتِ ادب است که ابراهیم علیه السلام  خود را جزئی از کاروان آفرینش دانست چون او به درستی درمی­ یابد که در بحث خلقت موجودات، ربوبّیت بالفعل، لازم و ضروریِ جهان هستی است و اگر خداوند فی الحال، رب عالم بوده و وجودات نیز هر آن، محتاج فیض او هستند، عالم هستی نیز باید که مربوب و منقاد او باشند.


[1]. برای اطلاعات بیشتر، ‌ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص۳۰۳-۳۰۱.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۰:۱۴
سعید شریف دینی

«وَ إِنَّهُ فىِ الأخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین»؛ در قرآن کریم، صالح بودن به دو صورت اسناد داده شده است: [1]

الف) گاهی به «عمل» نسبت داده می­شود، چنان­که در آیه ­ی ۱۱۰ از سوره­ ی کهف می­ فرماید: «فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً».

ب) گاهی به «ذات و شخص» نسبت داده می­شود، چنان­که در آیه­ ی ۳۲ از سوره­ ی نور می­ فرماید: «وَ أنْکِحُوا الْأیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ».

و آیه­ ی مورد بحث، از قبیل صورت دوم است.

سؤال: فرق میان «صلاح در عمل» و «صلاح در ذات» چیست؟

جواب: در این رابطه فرق‌هایی وجود دارد، از جمله؛

۱. عمل صالح داشتن، أعم از آن است که هویت ذاتِ عامل به اصلاح متقوّم باشد یا خیر، زیرا در هر لحظه احتمال لغزش و خطر در کار است. اما کسی که صلاح، در ذات او رسوخ پیدا کرد هرگز در معرض خطر و لغزش قرار نمی­گیرد.[2]

۲. عمل صالح به انسان، ماده و لباسِ لیاقت می­ بخشد؛[3] همانند لباس یک فرد نظامی که به جهت استحقاق و لیاقتش، به درجه­ی بالا نایل آمده باشد. آدمی با عمل صالح، و ماده­ی صلاح خود را شایسته ی درجاتی- از قبیل درجه­ی فائزین، مطیعین، مصلین و صابرین- کرده است، در حالی که صالحین یک طائفه­ ی مستقل بوده و در قالب ماده و لباس در نمی­آیند. بنابراین همان­طور که انبیاء، صدیقین، شهدا، و ... دارای یک فضیلت مستقل و مخصوص به خود هستند، صالحین نیز دارای یک فضیلت مستقل و مخصوص به خود خواهند بود.

۳. عمل صالح تنها به اراده­ی انسان متکی است ولی صالح شدن، علاوه بر اراده­ ی انسان نیاز به توفیق و اعطاء الهی هم دارد. به همین جهت است که فرد مسلمان از خداوند چنین می­ طلبد: «وَ أدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِکَ فىِ عِبَادِکَ الصَّلِحِین‏»«نمل/19»، و خداوند نیز این دعا را مستجاب نمود و فرمود: «وَ أدْخَلْنَاهُمْ فىِ رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِین‏»«انبیاء86».

۴. صالحین در دنیا و آخرت از امتیازات خاصی برخوردارند، اما جزا و پاداش عمل صالح، آخرت و در محضر خدا خواهد بود. قرآن کریم نیز در برخی از آیات خویش به این نکته اشاره کرده و می فرماید: صالحان هم در دنیا و هم آخرت، از پاداش خاصی برخوردارند. به دو نمونه اشاره می­شود:

نمونه­ ی نخست: با صالحان ازدواج کنید، چنان­که فرمود: «وَ أنکِحُواْ الْأیَامَى‏ مِنْکُم وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ»«نور/32».

نمونه­ ی دوم: اجر صالحان در دنیا و آخرت بوده و از بهره ­های دنیوی و اُخروی برخوردارند، چنان­که فرمود: «وَ ءَاتَیْنَاهُ أجْرَهُ فىِ الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فىِ الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین‏»«عنکبوت/27». و نیز فرمود: «وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ»«نحل/122».

بنابراین، خدای تعالی در آیه­ی مورد بحث نیز حضرت ابراهیم علیه السلام  را در دنیا برای پیامبری برگزید و در آخرت از افراد صالح نامید که این خود- جدای از اوصاف نبوت، و بنیان­گذار بودنِ کعبه و سایر اوصاف ایشان- یک فضیلت مستقل به شمار خواهد آمد.



[1]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص303.

[2]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۷، ص۱۲۸.

[3]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص۳۰۳ و ۳۰۴.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۹:۲۲
سعید شریف دینی

«وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فىِ الدُّنْیَا»؛ کلمه­ی «إصطَفی» فعل ماضی از باب افتعال[1] که ریشه­ ی آن «صَفْوَ، صَفَا»[2] است؛ وقتی گفته می­ شود: «صَفْوَةُ کُلِّ شی‏ءٍ» یعنی «خالِصُهُ من صَفْوَةِ المالِ و صَفْوَةِ الإِخَاء»،[3] یعنی خالص و چکیده و پالایش شده از هر چیزی،[4] به طوری که ذره­ ای از ناخالصی در آن وجود ندارد، از این رو ضد این لفظ، کدورت است.[5]

وقتی که کلمه­ ی «صَفْوَ» به باب افتعال می­رود به معنای برگزیدن، و صاف و خالصِ از هر چیزی است که از روی شوق و قصد باشد. بنابراین به نظر می­رسد؛ کلمه­ ی مزبور از نظر معنا با «اختیار» و «اجتباء» مرادف است با این تفاوت که اختیار و اجتباء، یک معنای عام است، یعنی بر مطلق اختیار و انتخاب اطلاق می­شود، و لکن درون کلمه­ ی «إصطَفَینا» یک نوع محتوای دارای خلوص، با همراه شوق و قصد نهفته است.

به عنوان مثال؛ باغبان در قسمتی از زمین دانه­ ی گلی می­کارد تا بعد از رشد و شکفته شدن، آنها را به گلخانه منتقل و در معرض نمایش دیگران درآورد، آنگاه وقتی که این گل­ها سر از خاک برداشته و شروع به شکفتن کردن، تعدادی از گل­های زیبا و مرغوب را که از همه بهتر شده­ اند، دست چین کرده و برای نمایش و عرضه، به گلخانه می­آورد.

آری، خداوند نیز در میان گل­های عالم، آن گل و نهال زیبا، با طراوت و ماندنی را إصطفا کرده و به بشریت عرضه می­دارد.

بنابراین، حکمت برگزیدن ابراهیم علیه السلام  از میان انسان­ها، مقام تسلیم و عبودیت او بوده است. و دین هم غیر از تسلیم محض خدا بودن چیز دیگر نیست، چنان­که آیه­ ی ۱۹ از سور­ی آل عمران به این مهم اشاره و می­ فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلامُ».



[1]. داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏3، ص118؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص363؛ طالقانى، سید محمود(1362هـ ش)ج‏5، ص93.

[2]. مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج‏2، ص471؛ همچنین، ر.ک: اب‍ن‌ م‍ن‍ظور، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ م‍ک‍رم‌‏(1414هـ ق)ج‏14، ص462.

[3]. همان؛ همچنین، ر.ک: مصطفوى، حسن‏(1430هـ ق)ج‏6، ص257.

[4]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص487؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص599؛ ابیارى، ابراهیم(1405هـ ق)ج‏8، ص320.

[5]. مصطفوى، حسن‏(1430هـ ق)ج‏6، ص258.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۹:۱۸
سعید شریف دینی

اسلام و مسئله­ ی بعثت انبیاء در طول عقل قرار داشته و رابطه­ی اسلام با عقل- همانند رابطه­ ی معلول با علت- یک ربط ضروری است. به جهت آن که قرآن، کفر و بی­دینی را یک نوع حماقت به حساب می­ آورد. چنان­که در آیه­ی 4 از سوره­ ی جن می­ فرماید: «وَ أنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً»، این آیه، سخن یکی از جنیان را نقل می­ کند که برخی از هم­ نوعان خود را سفیه خوانده است؛ زیرا آن عده مدعیِ بی ­نیازیِ جامعه از دین و پیامبر بودند.[1]



[1]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)‌ج۱، ص۱۳۰ و ۱۳۱.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۵:۰۹
سعید شریف دینی