احتجاج صحیح و احتجاج باطل در آیه ی 139 سوره ی بقره
«أ تُحَاجُّونَنَا فىِ اللَّهِ»؛ این بخش از آیه اینگونه معنا میشود: «آیا با ما بحث و مجادله می کنید؟» و یا این که میتوان آن را چنین معنا نمود: «آیا برای ما حجت و دلیل می آورید؟». همزه ی استفهام در اینجا انکاری[1] و در مقام توبیخ، نکوهش و تنبیه[2] است. همچنین؛ کلمهی «تُحَاجُّونَنَا» فعل نهی، به منزله ی «لا تُحَاجُّونَنَا» بوده، ضمیرِ در آن، مفعولِ جمله و مصدرش «محاجّة» است.[3]
در اینجا- برای تبیین سؤالِ فوق- لازم است صورتهای صحیح احتجاج پیرامون خدای تعالی بیان گردد. قرآن کریم در سه مورد، منازعه و احتجاج درباره ی خداوند را جایز میداند:
الف) منازعه با کسانی که قائل به تعدد خدایان هستند؛ مانند احتجاج حضرت ابراهیم علیه السلام با بت پرستان، چرا که معبود او خدای تعالی و معبود آنها اوثان و اصنام و ستارگان بود. چنان که قرآن کریم در آیه ی 80 از سوره ی انعام به این مسئله پرداخته است.[4] همچنین؛ قرآن کریم در آیات 15 و 16 از سوره ی شوری رسول اکرم صل الله علیه و آله را به احتجاج با وثنیهای حجاز که به ارباب متفرق معتقد بوده و ربوبیت خداوند را قبول نداشتند، فرا می خواند.[5]
ب) احتجاج با اهل کتاب؛ آنها که خود را از مقرّبینِ خدا می دانستند، زیرا گمان می کردند فرزندان خدایند و بهشت را هم در انحصار خود دارند! چنانکه سخن، پیرامون این جریان- در آیه ی 111 از سوره ی بقره- به تفصیل بیان شد.
ج) اگر فردی عملی را انجام داده و آن را به دین منتسب کند، این حرکت برای دیگران- بر علیه او- قابل احتجاج خواهد بود؛ زیرا صرف انتساب عملی به دین هرگز کافی نیست.[6]
بنابراین، با توجه به این سه صورت، ادعای کهن بودن دین و کتاب، قابل احتجاج نبوده و منازعهبردار نیست. احتجاج باید عالمانه و از وحی، عقل و یا نقل سرچشمه بگیرد. چنانکه قرآن کریم در آیه ی 8 از سوره ی حج، مجادلهی غیرعالمانه را به نقد کشیده و می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجأدِلُ فىِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا کِتَابٍ مُّنِیر».
حاصل آن که؛ خدای تعالی در این آیه به آخرین فرستاده ی خویش چنین می فرماید: در پاسخ به گفتههای بی اساس یهود بگو: بحث و مجادلهی بیجا و نادرستِ شما درباره ی اختیارات خدا و این که چرا خداوند دین اسلام را به عنوان آخرین دین، و پیامبر را غیر از نژاد یهود قرار داد، غلط بوده و فاقد هرگونه پشتوانه ی عقلائی است.
[1]. محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج1، ص197؛ حسینی شیرازی، سید محمد(1423هـ ق)ص32؛ بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین(1361هـ ش)ج2، ص99.
[2]. زحیلى، وهبة بن مصطفى(1418هـ ق)ج1، ص328؛ طالقانى، سید محمود(1362هـ ش)ج1، ص320؛ بغوى، حسین بن مسعود(1420هـ ق)ج1، ص174.
[3]. داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج3، ص168؛ طیب، سید عبدالحسین(1378هـ ش)ج2، ص219؛ همچنین- برای اطلاعات بیشتر- ر.ک: خسروانى، على رضا(1390هـ ق)ج1، ص182.
[4]. «وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أ تُحاجُّونىّ فىِ اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانِ وَ لَا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَن یَشَاءَ رَبىّ شَیْئاً وَسِعَ رَبىّ کُلَّ شىَءٍ عِلْمًا أ فَلَا تَتَذَکَّرُونَ».
[5]. «فَلِذَالِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَ اُمِرْتُ لِأعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ لَنَا أعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أعْمَالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یجَمَعُ بَیْنَنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ * وَ الَّذِینَ یحُاجُّونَ فىِ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبهِّمْ وَ عَلَیهْمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِید».
[6]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج7، ص259 و 260.