بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

«نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أوْ مِثْلِهَا»؛ تفسیر این بخش از آیه به دو شیوه است:

الف) بگوییم: «نَأتِ بِخَیرٍ مِنهَا فِی التَّسهِیلِ وَ التَّیسِیر»؛ یعنی هر گاه آیه­ ای نسخ شود بهتر از آن آیه را در «آسان بودن» می‌آورد. نظیر این که قرآن کریم در آیه­ ی 61 از سوره­ ی انفال امر به جنگ را آسان نمود و فرمود: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم».[1]

«أو مِثلِهَا»؛ یا این که «نظیر این آیه» را می‌آوریم. نظیر نسخِ قبله­ ی بیت المقدس و اثبات قبله­ ی کعبه،[2] پس یکی را نسخ و مثلِ آن حکمِ منسوخ را برای جای دیگر تشریح می‌کند. چون کعبه به جهت آن که قبله است نظیر بیت المقدس خواهد بود.

ب) بگوییم: بعد از نسخِ آیه، حکم دیگری را که بهتر از آن آیه­ ی اول است می­آوریم. بهتر بودن می­تواند در جهت مصلحت و کمالی برای بندگان،[3] و یا لااقل برابر با آن آیه[4] از جهات مزبور باشد.

احتمال أخیر، قویتر از احتمال قبلی است. چون خیریّت همیشه با کمال یک موجود و با مصلحت حکمی آن است.



[1]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص348؛ طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص397؛ عاملى، على بن حسین‏(1413هـ ق)ص26.

[2]. اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص552؛ سایس، محمد على(1423هـ ق)ص35؛ خطیب، عبدالکریم(1386هـ ق)ج‏1، ص128.

[3]. مراغى، احمد بن مصطفى(بی­تا)ج‏1، ص187؛ مغنیه، محمد جواد(1425هـ ق)ص21.

[4]. مغنیه، محمد جواد(1425هـ ق)ص21.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۸
سعید شریف دینی

«مَا نَنسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أوْ نُنسِهَا نَأتِ بِخَیر»؛ به دو دلیل می­توان ادعا نمود؛ قرآن، مخلوق خداوند بوده و قدیم و أزلی نیست:

الف) اگر قرآن کریم أزلی باشد لازمه ­اش این خواهد بود که ناسخ و منسوخی نداشته باشد، چنان­که از کلمه ­ی «نَنسَخْ... أوْ نُنسِهَا» نیز چنین استفاده می‌شود که قرآن أزلی نیست زیرا ناسخ، متأخر از منسوخ است. از این­رو تقدیم منسوخ بر ناسخ ایجاب می‌کند که قرآن، کلامی حادث باشد.[1]

ب) عنوانِ «خَیر» در جمله «نَأتِ بِخَیْرٍ»، نشانه­ ی مخلوق بودن قرآن است. به جهت آن که اگر قرآن قدیمی و ازلی می­بود آنگاه دیگر هیچ آیه ­ای را نمی­توانستیم «خَیر» بنامیم؛ زیرا- چنان­که مرحوم طبرسی در بیان این واژه فرمود- مقصود جمله­ ی مزبور چنین خواهد بود: بهتر از آن را برای شما در زمانِ دوّم می­آوریم؛ یعنى آن آیه برای شما در زمانِ دوّم- نسبت به زمانِ اول- از لحاظ مصلحت، بهتر یا مانند آن است.[2]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏3، ص642.

[2]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص349.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۶
سعید شریف دینی

واژه ­ی مزبور به صورت مطلق بوده و شامل نسخ تشریعی و تکوینی هم خواهد شد؛ با این بیان که نسخ تنها مربوط به احکام شرعى نیست بلکه مربوط به تکوینیات نیز می­شود.[1]

اگر بگویید: چگونه ممکن است خداوند آیات تشریعیِ خود- همچون؛ احکام شریعت- و نیز آیات تکوینی­ اش - همچون؛ پیامبر، امام یا معجزه- را تبدیل کند؟ در پاسخ به پرسش مذکور در قالب یک بیان ساده و روان می­گوییم: خداوند سبحان با علمِ بی­ انتهایِ خود «می­داند» و با قدرتِ بی­کرانِ خود «می­تواند» تبدیل کند و از انجام هیچ امری عاجز نخواهد بود.[2]



[1]. همان، ص252.

[2]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص82.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۱
سعید شریف دینی

۱. «نسخ در تلاوت نه در حکم»؛ یعنی آیاتى وجود دارد که در قرآن نیست و خوانده نمى‏شود، ولى حکم آنها در میان مسلمانان جارى و مورد عمل است، مانند آیه­ ی «رجم» که در قرآن نیست.

به بیان دیگر؛ تلاوت، فصاحت و بلاغت، نظم و مفاهیمِ آیه نسخ نشده باشد. بنابراین، نسخ، موجب زوال اصل آیه نشده زیرا مراد از نسخ، إزاله ­ی اثر آیه است. و اثر آیه هم یا تکلیف است یا چیز دیگری.

دلیل ما بر این سخن، کلمه ­ی «مِن آیَةٍ» در آیه ­ی مورد بحث است. زیرا صفتِ «آیة» با عنایت به انتهای آیه که فرمود: «إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، موجب می­شود که نشانه و علامت بودنِ آیه از بین برود. بنابراین، آیه ­ی مزبور دیگر علامت برای فلان حکم و اثر نیست اما اصلش باقی بوده و از میان آیات حذف نمی‌شود، بلکه تلاوت شده و ثواب بر این قرائت مترتب خواهد شد.[2]

۲. «نسخ در تلاوت و حکم»؛ عده‏ اى مى‏گویند: آیاتى در قرآن وجود داشت که به وسیله­ ی آیات و یا عوامل دیگر، هم حکم آنها نسخ شده است و در میان مسلمانان مورد عمل نیست، و هم تلاوت آنها نسخ شده، از قرآن ساقط گردیده و خوانده نمى‏شود.

به عنوان نمونه، عده­ ی کثیری از مفسران قائلند: سوره­ی احزاب به اندازه­ ی سوره­ ی بقره بود که تلاوت و حکم برخی از آیه­ های سوره­ ی مذکور، نسخ شده است.[3]

طرفداران این نظریه به روایت دهم که در بخش تحریف در قسمت نسخ تلاوت، از عایشه نقل گردیده است، استدلال مى‏کنند.

ولى همان ایراد و اشکالى که به نسخ در تلاوت یعنى به قسم اولِ نسخ وارد بود، به این قسم نیز وارد است و روایت عایشه خبر واحدى بیش نیست و خبر واحد نیز تأثیر و اعتبارى در مسئله­ ی قرآنى ندارد و قرآنى بودن یا نبودن چیزى با خبر واحد ثابت نمى‏شود.

البته به نظر ما؛ اگرچه در تفسیر طبری و تفسیر تبیان در این رابطه به روایات باب اشاره شده است،[4] لکن این مطلب مسلّم نیست و اصل سندی و الحاقی روایات باید بررسی شود. و با حفظ اخبار باب، این سخنان، مخالف با نفی تحریف در قرآن است.

۳. «نسخ در حکم و نه در تلاوت»؛ مشهورترین و بحث‏ انگیزترین نسخ در قرآن این است که آیه ‏اى از آیات قرآن نسخ شود و مفهوم آن در میان مسلمانان واجب العمل نباشد و یا اصلاً عمل نمودن به مفهوم آن جایز نباشد، ولى از نظر تلاوت در قرآن ضبط شده باشد و مانند سایر آیات قرآن، تلاوت شود.

اکثر دانشمندان و مفسّرین این نوع نسخ را مى‏پذیرند و بعضى از علما کتاب‏هاى مستقلى در این رابطه نگاشته، آیات ناسخ و منسوخ را در کتاب‏هایشان آورده‏اند، مانند دانشمند معروف ابوجعفر نحاس[5] و حافظ مظفر فارسى،[6] و بعضى محققین نیز با نظر مشهور مخالفت نموده، وجود آیات منسوخ را در قرآن از اساس انکار کرده و مى‏گویند: اصلاً آیه ‏اى از قرآن نسخ نگردیده است.[7]

به هر حال باید به این نکته توجه نمود که در وقوع نسخ و وجود آیه­ی منسوخ در قرآن در بین علما اختلاف وجود دارد، ولى در اصل امکان نسخ و همچنین در وجود آیاتى که ناسخ احکام ادیان گذشته و یا ناسخ پاره‏اى از احکام اسلام در صدر اول هستند، هیچ اختلافى وجود ندارد.[8]


[1]. ر.ک: خوئی، ابوالقاسم(1382هـ ش)ص۳۵5؛ همچنین، ر.ک: خوئی، ابوالقاسم(بی­تا)ص۲۸۵-۲۸۳؛ و نیز- برای اطلاعات بیشتر- ر.ک: موسوى سبزوارى، سید عبدالأعلى(1409هـ ق)ج‏1، ص۳۸۸-۳۸۶.

[2]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج1، ص250.

[3]. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412هـ ق)ج1، ص381.

[4]. ر.ک: طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412هـ ق)ج‏1، ص378؛ همچنین، ر.ک: طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص394.

[5]. ر.ک: خوئی، ابوالقاسم(1382هـ ش)ص384؛ همچنین، ر.ک: قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص213.

[6]. ر.ک: همان.

[7]. ر.ک: قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص214؛ همچنین، ر.ک: قاسمى، محمد جمال الدین‏(1418هـ ق)ج‏9، ص175.

[8]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج1، ص250.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۹
سعید شریف دینی

در امکان نسخ و وقوع آن بین صاحب‌نظران اختلاف است؛ گروهی نسخ را عقلاً ممکن و سمعاً واقع دانستند؛ یعنی در مقام ثبوت، منع عقلی ندارد، بلکه بر جواز به معنای امکان ذاتی و وقوعی آن دلیل عقلی قائم است و طبق دلیل نقلی در مقام اثبات، وقوع آن ثابت شده است و گروهی از یهود امکان عقلی نسخ را منع کردند و آن را ثبوتاً ممنوع دانستند،[1] و عدّه‌ای از صاحب‌نظران امکان عقلی آن را پذیرفتند، ولی وقوع آن را ممنوع دانستند.[2]



[1]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص86.

[2]. فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏3، ص637؛ آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص351.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۳
سعید شریف دینی

تبدیل شدن در تکوینیات و تشریعیات، به معنای نسخ- یا رفعِ حکم- نیست بلکه مقصود از تبدیل، جابجایی است. نظیر تبدیل خاک به آجر، و تبدیل آب انگور به شراب، زیرا اگر مقصود از تبدیل، نسخ باشد لازمه ­اش این است که نمازِ فردِ عاجزِ از قیام- که وظیفه­ اش نشسته خواندن است- ناسخِ وظیفه­ ی نماز در حالت قیام باشد، در حالی که چنین نیست و نسخ و ابطالی صورت نمی‌گیرد بلکه تنها وظیفه تبدیل می­شود. و یا؛ مقصود از صلات قصر، تبدیل صلات حاضر به صلات قصر است و نه نسخِ آن، زیرا صلات حاضر هرگز منسوخ نشده و بالطبع صلات قصر نیز نمی­تواند ناسخ آن باشد. بنابراین، معنای تبدیل برداشتن چیزى و گذاشتن چیزى دیگر به جاى آن است.[1]

در قرآن کریم گاهی به جای واژه­ ی «نسخ» کلمه­ ی «تبدیل» به کار رفته است، چنان­که در آیه­ی ۱۰۱ از سوره­ ی نحل می­ فرماید: «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ».[2] زیرا نسخ، إزاله­ی محض نیست بلکه به معنای إزاله­ ی چیزی با جایگزین کردن چیز دیگر است. همچنان­که به نقل کتاب، از نسخه­ای به نُسَخ دیگر نسخه­ برداری گفته می­شود.[3] پس به اعتبار جایگزین شدن ناسخ، به جای منسوخ کلمه­ ی «تبدیل» به کار رفته است.



[1]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏6، ص594؛ مغنیه، محمد جواد(1424هـ ق)ج‏4، ص552؛ مراغى، احمد بن مصطفى(بی­تا)ج‏14، ص141.

[2]. طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص250؛ طب‍رس‍ی‌، ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌(1428هـ ق)ج‏2، ص307؛ همچنین، ر.ک: حسینی شیرازی، سید محمد(1424هـ ق)ج‏3، ص262.

[3]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص250.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۱
سعید شریف دینی

با توجه به آنچه گذشت، وجه افتراقِ واژه­ ی مورد بحث- یعنی «نسخ»- با مسئله­ ی «تخصیص» و «تقیید» نیز روشن خواهد شد؛ زیرا تخصیص، رفع واقعیِ حکم نیست بلکه رفع ظاهری آن است که به حسب افراد، تقلیل پیدا می‌کند. و سخن دیگر آن که؛ رفعِ مزبور، به معنای ابطال نیست بلکه به حسب ظاهر، تفکیک برداشته شده است. مثل این که از مریض روزه برداشته می ­شود نه این که حکم روزه اساساً باطل شود. در حالی که نسخ، ابطال حکم واقعی است. برای اطلاعات کامل و بیشتر در ارتباط با فرق میان دو مسئله­ی «نسخ» و «تخصیص» به منابع ارائه شده مراجعه شود.[1]



[1]. بلخى، مقاتل بن سلیمان‏(1423هـ ق)ج‏5، ص158(پاورقی)؛ موسوى سبزوارى، سید عبدالأعلى(1409هـ ق)ج‏1، ص378؛ زحیلى، وهبة بن مصطفى(1418هـ ق)ج‏1، ص268.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۸:۳۳
سعید شریف دینی

واژه ­ی «نسخ» از نگاه لغت یعنی «إزاله­ی شی­ای یه شئِ دیگر»؛[1] مثل این که بگویند: «نَسَخَت الشَّمسُ الظّلَ»،[2] یعنی خورشید سایه را از میان برد و جایگزین آن شد. این کلمه در بیانِ شرع، به معنای ابطال و برداشتن حکمِ واقعی- که قبلاً در دین الهی ثابت بود- گفته می­شود. زیرا این کلمه به معنای «ابطال»[3] هم آمده است، از این­رو چنین می­ گوییم: «نسخت الشمس الظل تنسخه، إذا أذهبته و أبطلت».[4]

به عنوان مثال؛ در آیه­ ی 15 از سوره­ ی نساء، حکم عمل شنیعِ زنا که با چهار شاهد ثابت شده باشد این بود که او را در خانه زندانی کنند تا بمیرد، فرمود: «فَأمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»، اما این حکم به وسیله آیه­ ی 2 از سوره­ ی نور نسخ شد، چنان­که فرمود: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانىِ فَاجْلِدُواْ کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ»، بر طبق این آیه؛ حکم زنای محصنه، رجم و حکم زنای غیر محصنه نیز تعزیر تا صد تازیانه است. از این­رو حکم آیه­ ی سابقه به وسیله ­ی آیه­ ی أخیر باطل شد.[5]



[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص801؛ بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص99؛ ابن عاشور، محمد بن طاهر(1420هـ ق)ج‏1، ص638.

[2]. ابن عجیبه، احمد(1419هـ ق)ج‏1، ص148؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص540؛ داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏2، ص459.

[3]. فخر رازى، محمد بن عمر(1420هـ ق)ج‏3، ص636؛ گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏1، ص130؛ کرمى حویزى، محمد(1402هـ ق)ج‏1، ص132.

[4]. طنطاوى، سید محمد(1407هـ ق)ج‏1، ص241.

[5]. ر.ک: قمى، على بن ابراهیم(1404هـ ق)ج‏1، ص133؛ همچنین، ر.ک: طبرى کیا هراسى، ابوالحسن على بن محمد(1405هـ ق)ج‏4، ص292؛ و نیز، ر.ک: طب‍رس‍ی‌، ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌(1428هـ ق)ج‏1، ص243.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۸:۳۲
سعید شریف دینی

­­

«وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»؛ در ادامه­ ی سخنانِ بند پیشین در این­جا نیز مقصود از «فضل عظیم»، همان «وحی»[1] و «نبوت»[2] است. همچنین؛ قرآن کریم در آیه­ ی ۱۱۳ از سوه­ ی نساء خطاب به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می‌فرماید: «وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً»؛ و هیچ فضلی از «نبوت» بالاتر نخواهد بود.[3]



[1]. حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص199؛ زحیلى، وهبة بن مصطفى(1418هـ ق)ج‏28، ص186؛ حائرى تهرانى، میر سید على(1377هـ ش)ج‏1، ص261.

[2]. حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص199؛ سمرقندى، نصر بن محمد بن احمد(1418هـ ق)ج‏1، ص81؛ همچنین، ر.ک: طنطاوى، سید محمد(1407هـ ق)ج۱، ص۲۴۰.

[3]. بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏2، ص96؛ ابن عجیبه، احمد(1419هـ ق)ج‏1، ص559؛ فیض کاشانی، ملا محسن(1415هـ ق)ج‏1، ص498.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۶ ، ۱۳:۱۰
سعید شریف دینی

«وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَ‌حْمَتِهِ مَن یَشَاءُ»؛ رحمت خداوند بر دو قسم است:

الف) «رحمت عام»؛ که شامل حالِ مؤمن و کافر، و خلاصه جمیعِ أشیاء و موجوداتِ هستی می­شود.[1] چنان­که در آیه­ی ۱۵۶ از سوره­ ی اعراف می­فرماید: «وَ رَ‌حْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ».

ب) «رحمت خاص»؛ که در قالب عناوینی همچون؛ نبوّت، امامت، و خلاصه هدایت خاصه­­ ی حضرت حق تجلی و ظهور می­ نماید.[2] این قسم از رحمت، برای کسانی است که به پیامبر صل الله علیه و آله حقیقتاً ایمان آورده،[3] در صراط انسانیت هدایت یافته و از نزدیکان و مقربان درگاه احدیت گردیده­اند.[4] پس مصداق «مَن یَشاء» مؤمنان­، و مصداقِ رحمت در «بِرَحمَتِه»، نبوتِ حضرت محمد صل الله علیه و آله[5] یا ولایت امیرمؤمنان علیه السلام  است،[6] چنان­که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام  می­ فرماید: «إن المراد برحمته هنا النبوة».[7]

سؤال: چرا خدای تعالی فضل و رحمت خود را بر مشیّت خویش متعلق نمود؟

جواب: مشیت و اراده­ ی الهی بر اساس علم و حکمت حضرت حق تقدیر می­شود. بنابراین، إعطای رحماتِ خاصه­ی حق تعالی- همچون؛ اعطای حکمت، معارف علمی، فضایل انسانی، رسالت، نبوت و فضایلی از این قبیل...- به حسودان و کینه توزان، بر خلاف علم و حکمتِ حکیمانه­ ی خداوند سبحان است.[8] چنان­که إعطای مناصبی که بر خلاف حکمت باشد، با سیره ­ی عقلاء نیز در تضاد است. بی­جهت نیست اگر در آیه ­ی ۲۶ از سوره­ ی بقره چنین فرمود: «وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إلا الْفَاسِقِین»، زیرا سخنی از روی مصلحت و حکمت بوده است.



[1]. ر.ک: موسوى همدانى، سید محمد باقر(1374هـ ش)ج‏8، ص357.

[2]. قرائتی، محسن(1383هـ ش)ج۱۰، ص۴۵۱.

[3]. همان، ج‏4، ص194.

[4]. بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین(1361هـ ش)ج‏2، ص169.

[5]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد(1363هـ ش)ج‏1، ص222؛ شریف لاهیجى، محمد بن على(1373هـ ش)ج‏1، ص96؛ همچنین، ر.ک: بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین(1361هـ ش)ج‏2، ص24.

[6]. گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏1، ص130، و ج۲، ص۳۰۷.

[7]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج1، ص344؛ شریف لاهیجى، محمد بن على(1373هـ ش)ج‏1، ص96؛ عروسى حویزى، عبد على بن جمعه‏(1415هـ ق)ج‏1، ص115.

[8]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۶، ص۶۰.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۹
سعید شریف دینی