بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اثرات منفی و شومِ سحر، بسیار فراوان است. و همین امر، موجب تحریم این پدیده­ ی نامیمون شده است که در این­جا برای نمونه به دو دلیل از دلایل تحریمِ سحر اشاره می­شود:

دلیل اوّل: ساحر مشرک است، چون مشرک به کسی گفته می­شود که برای خداوند شریک قائل شود یا ادعای انجام اموری را بنماید که تنها از حضرت حق ساخته است. ساحر نیز فردی از خود راضی است که مردم را با کارهای خیال پردازانه­اش مسحور نموده و خود را برای مردم به عنوان یک پناه جلوه می­دهد در حالی که عمل او به همراه پناهگاهش- هر دو- کذب بوده، و پناه حقیقی تنها از آنِ خداوند است.[1] در حدیثی منسوب به نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله چنین آمده می­خوانیم: «سَاحِرُ الْمُسْلِمِینَ یُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْکُفَّارِ لا یُقْتَلُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لا یُقْتَلُ سَاحِرُ الْکُفَّارِ قَالَ لِأنَّ الْکُفْرَ أعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ وَ لِأنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْکَ مَقْرُونَانِ».[2] با کمی دقت در حدیث مزبور متوجه خواهیم شد که حضرت، گناه شرک و سحر را در یک رتبه قرار داده­اند.

بنابراین، می­ توان گفت: دین مقدس اسلام به جهت آن که گرایش مردم به سمت خدا خالص بوده و لحظه­ ای از او غافل نشوند، مسئله­ ی سحر را تحریم نمود.

دلیل دوّم: سحر، اغراء به جهل است، اسلام در زمانی ظهور کرد که جاهلیتِ عرب در افکار و اعمال جاهلانه­ ی خود فرو رفته بود. بر همین اساس، هدف این دین مقدس از تحریمِ سحر، قبل از هر چیزی، رشدِ فرهنگی و فکری جامعه بوده است. و سحر چون یک عملِ انحرافى و نوعی خدعه و نیرنگ است طبعا روحیاتى هماهنگ با آن را نیز می­طلبد، از این­رو ساحران بدون استثناء افرادى متقلب و خدعه‏گرند که از مطالعه و بررسى روحیات و اعمالشان خیلى زود می ‏توان آنها را شناخت.[3]

پس، بی­ جهت نیست که خداوند ساحر را مفسد می­خواند، زیرا خدای تعالی در جریان گرد آمدنِ سحره­ ی فرعون- و انجام عملیات سحر- در آیه ­ی ۸۱ از سوره­ ی یونس چنین فرمود: «فَلَمَّا ألْقَوْاْ قَالَ مُوسىَ‏ مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ».[4]

خلاصه آن که؛ سحر برخلاف فضائل انسانی و در تضاد با کرامت بشری است؛ این پدیده­ ی شوم، عامل فخر اندوزی، غرور و تکبّر، إشاعه­ ی دروغ، إفتراق و جدائی و موجبات بدبینیِ انسان را فراهم می­آورد. بنابراین، سحر نه تنها مشکلی را حل نمی­کند بلکه بر مشکلات نیز می­افزاید. اگر داروی طبیب، درد را تسکین می­ بخشد، لکن سحر، دردِ دردمندان را شدید­تر می­نماید.



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۵، ص۷۰۶-۷۰۲.

[2]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد(1363هـ ش)ج‏1، ص214؛ یعقوب، جعفری(1376هـ ش)ج‏1، ص307؛ کلینى، محمد بن یعقوب‏(1407هـ ق)ج7، ص260.

[3]. مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج‏10، ص32.

[4]. ر.ک: نجفی خمینی، محمد جواد(1398هـ ق)ج‏7، ص176؛ قرائتی، محسن(1383هـ ش)ج‏5، ص251.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۲:۳۸
سعید شریف دینی

امور خارق العاده­ای که از انبیاء و اولیاء الهی صادر می­شود با آنچه از ساحران و کاهنان و مرتاضان بروز می­کند بسیار متفاوت است؛ برای نمونه به چند مورد اشاره می­شود:

الف) معجزه، انقلابِ واقعی و خارجیِ اجسام است؛ چنان­که عصای چوبی حضرت موسی علیه السلام  حقیقتاً و در واقع امر، یک اژدها شد، و یا؛ آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام  حقیقتاً سرد شد، و یا؛ دریای نیل برای بنی اسرائیل حقیقتاً و در عالم خارج شکافته شد، و همچنین؛ ماجرای انشقاق قمر به دست مبارک حضرت رسول صل الله علیه و آله که یک رویدادِ حقیقی، مسلّم و خارجی بوده است. در حالی که سحر، انقلاب یک حقیقت نیست بلکه تأثیر در چشم و اذهان، تصرف در خیالِ بینندگان و ارائه ­ی یک امر موهوم است.[1]

ب) هدف پیامبران از آوردن معجزه اثبات نبوت خود است و لهذا معجزه همیشه همراه با ادعاى نبوت است. اما صاحبان سحر و شعبده هدفهاى دیگرى دارند مانند رسیدن به شهرت یا ثروت و یا وادار کردن مردم به شگفتى و تحسین و مانند آنها، و در کنار آنچه انجام می­دهند هیچ­گاه مدعیِ نبوت نیستند. چنان­چه اگر کسى از آنها هم ادعاى نبوت کند به زودى رسوا مى‏شود و خدا دروغ او را آشکار مى‏کند.[2] بنابراین، تأثیرات نفوس پیامبران و اولیاء الهی بر اشیاء خارجی، حکایت از خدا می­کند زیرا آنها انسان کامل بوده و دارای طهارت نفس­اند، برخلاف ساحر که از نفوس شیطانی برخوردار است و سحر را برای منافع مادی و امور شیطانی به کار می­برد. به همین جهت ساحر از کار خود هیچ سودی نمی­برد. حالت چنین فردی همانند آن چیزی است که در آیه ی ۷۶ از سوره­ ی نحل به تصویر کشیده شده، می­ فرماید: «أیْنَمَا یُوَجِّههُّ لا یَأْتِ بِخَیْر».

ج) سحر، عملی است که با موضوع و محمول و مبادیِ تصوّر و تصدیقش، مشخص بوده و قابل تعلیم و انتقال به دیگران است ولی معجزه دارای قانون و قاعده­ ای در حوزه­ ی فکر و تحصیل نبوده و قابل انتقال به غیر هم نمی­باشد. مثلاً کسی نمی­تواند از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله انشقاق قمر را یاد بگیرد، یا دریا را بخشکاند و یا آتش را سرد کند.[3] بنابراین، سحر و شعبده و کارهایى از این قبیل با یکسری آموزش هاى ویژه به دست مى‏آید و هر کسى که استعداد و زمینه­ ی آن را داشته باشد و پیش استاد فنّ برود، آن را می آموزد ولى معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست و فقط پیامبران الهی آن را از جانب خداوند می آورند.[4]



[1]. ر.ک: قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص203؛ همچنین- برای اطلاعات بیشتر- ر.ک: بروجردى، سید محمد ابراهیم(1366هـ ش)ج‏1، ص232.

[2]. یعقوب، جعفری(1376هـ ش)ج‏3، ص298.

[3]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۵، ص۷۰۰ و ۷۰۱.

[4]. یعقوب، جعفری(1376هـ ش)ج‏3، ص299.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۲:۳۵
سعید شریف دینی

برای روشن شدن این مسئله- که حقیقت سحر چیست- نیاز به سیری اجمالی در نظریات برخی از دانشمندان است:

الف) راغب اصفهانی در «مفردات» می­گوید: سِحر سه معنا دارد:

۱. خدعه و فریب، و همچنین پندارهائى که حقیقت ندارد، مثل فردِ شعبده­ بازى که دیدگان بیننده را با تردستى از حقیقت برمى‏گرداند. و همین­طور به معنی کارى است که سخن­چین مى‏کند یعنی با سخنانِ ظاهرفریب گوش را از شنیدن حقیقت باز می­دارد. چنان­که آیه ­ی 116 از سوره ­ی اعراف پرده از این مطلب برداشته و می­ فرماید: «سَحَرُوا أعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ‏».

۲. سحر در معنى یارى و کمک نمودن به شیطان برای تقرّب جستن و نزدیکى به او؛ چنان­که آیه­ ی 221 از سوره­ ی شعراء در این رابطه می­فرماید: «هَلْ اُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أفَّاکٍ أثِیمٍ».

۳. آنچه بر پایه­ ی تغییر- مثل تغییر دادن انسان به صورت حیوان- صورت می­پذیرد که در واقع حقیقتی ندارد بلکه پنداری بیش نیست.[1]

ب) مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» می­گوید:

اعمالی همچون؛ سحر و کهانت و حیله نظیر یکدیگرند. برای نمونه؛ سحر، همان تصرفى است که در چشم واقع می­ شود تا بیننده گمان کند ماجرا به همان شکلی است که مى‏نگرد حال آن که چنین نیست، بلکه سحر یک عملیات مخفیانه است که شئ را بر خلاف صورت و جنسِ آن ظاهر و مصور می­نماید و حقیقتِ آن را نشان نمی­دهد.[2]

ج) جناب مصطفوی در «التحقیق» می­نویسد:

ساحر کسی است که دیده­ها را از آنچه در ظاهر مشاهده کند یا قلب­ها را از آنچه در باطن ادراک می­کند به سمت خلاف، منصرف می­سازد.[3]

بنابراین، از مجموع این قبیل نقل­ها ظاهر می­شود که «سحر واقعیّت خارجی نداشته و فقط چشم را تسخیر می­کند». زیرا خودِ ساحران نیز به این نکته معترف بوده و می­گویند: ما نمی­توانیم در همه چیز تصرّف نماییم، از این­رو فقط بر آن چیزهایی که قابل تصرف باشد- همچون؛ کالاها و حیوانات- قاعده­ی سحر را اجرا می­کنیم.

حاصل آن که؛ سحر، فقط تسخیر چشم است؛ چنان­که قرآن کریم در آیه­ ی ۱۱۶ از سوره ­ی اعراف به این نکته اشاره نمود و این­گونه فرمود: «قالَ ألْقُوا فَلَمَّا ألْقَوْا سَحَرُوا أعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ»، وقتی ساحران سحر خویش را انداختند، چشم­های مردم را گرفت و آنها را ترسانید، زیرا ظاهر آیه می­فرماید: «سَحَرُوا أعْیُنَ النَّاسِ». بر این اساس حرکت فوق صرفاً یک چشم­بندی است و واقعیّت خارجی ندارد.

در روایتی به نقل از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است که زندیقِ مصری در سؤالی از امام علیه السلام  چنین پرسید: «...أ فَیَقْدِرُ السَّاحِرُ أنْ یَجْعَلَ الْإِنْسَانَ بِسِحْرِهِ فِی صُورَةِ الْکَلْبِ وَ الْحِمَارِ أوْ غَیْرِ ذَلِکَ قَالَ هُوَ أعْجَزُ مِنْ ذَلِکَ وَ أضْعَفُ مِنْ أنْ یُغَیِّرَ خَلْقَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ أبْطَلَ مَا رَکَّبَهُ اللَّهُ وَ صَوَّرَهُ وَ غَیَّرَهُ فَهُوَ شَرِیکٌ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً لَوْ قَدَرَ السَّاحِرُ عَلَى مَا وَصَفْتَ لَدَفَعَ عَنْ نَفْسِهِ الْهُمُومَ وَ الْآفَةَ وَ الْأمْرَاض وَ لَنَفَى الْبَیَاضَ عَنْ رَأْسِهِ وَ الْفَقْرَ عَنْ سَاحَتِهِ و ...‏».[4]



[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص400 و ۴۰۱.

[2]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص331.

[3]. مصطفوى، حسن‏(1430هـ ق)ج‏5، ص67.

[4]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج‏10، ص164؛ طبرسى، احمد بن على‏(1403هـ ق)ج2، ص340؛ بروجردی، حسین(1386هـ ش)ج22، ص496.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۲:۳۰
سعید شریف دینی

«لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ لَّوْ کأنُواْ یَعْلَمُونَ»؛ واژه­ی «مَثُوبَة» به معنای «ثواب»،[1] «أجر»[2] و پاداش است. این بخش از آیه می­فرماید: منافع و پاداشی که در نزد خدا وجود دارد، بهتر از آن مثوبت و منافعى است که یهود می خواهند از سحر و کفر به دست آورند.[3] یهودیان بر این نکته واقف بودند که پاداش الهی در آخرت بهتر از اجر دنیوی و آن چیزی است که در دنیا به دست می­آورند اما در عین حال با دستور خدا مخالفت می­کردند.

سؤال: اگر مطلب به نقل از قرآن کریم چنین است و اینان علم داشتند که اجر اُخروی بهتر و بالاتر از بهره ­ی دنیاست، چرا در این آیه از جمله­ ی «لَّوْ کأنُواْ یَعْلَمُونَ» استفاده شد؟

جواب: برای این مسئله چند وجه بیان شده که به دو وجه اشاره می­شود:

الف) با این که یهود به بطلان عملِ خود علم داشت، خداوند علم آنها را به منزله ­ی جهل دانسته زیرا آنان به علم خود عمل نکردند.[4]

ب) مقصود این نیست که آنان جاهل و نادانند، بلکه همانند این است که انسان در مقام اندرز به دوست خود می گوید: آنچه که تو را به آن راهنمایى می­کنم براى تو خیر است اگر عواقبش را درک کنى و حولِ آن اندیشه بنمایى.[5]



[1]. قرشى، سید على اکبر(1371هـ ش)ج‏1، ص322؛ بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص113؛ صالحى اندیمشکى، محمد(1383هـ ش)المتن، ص16.

[2]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص342؛ فضل الله، سید محمد حسین(1419هـ ق)ج‏2، ص141؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص537.

[3]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص237.

[4]. طب‍رس‍ی‌، ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌(1428هـ ق)ج‏1، ص68.

[5]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص342.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۴:۵۲
سعید شریف دینی

«وَ لَبِئْسَ مَا شَرَ‌وْا بِهِ أنفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»؛ سؤال: در بخش پیشین از واژه­ ی «عَلِمُوا» استفاده شد؛ این کلمه حاکی از علم و آگاهی سحره­ ی یهود است. و در این بخش، جمله­ ی «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» استعمال شد که حکایت از عدم علم و آگاهیِ این عده دارد؛ حکمت این اختلافِ در تعبیر چیست؟

جواب: برای پاسخ به پرسش مورد نظر، به دو نکته اشاره می­شود:

 اوّلاً: این اختلاف، مربوط به «علم» نیست بلکه اختلاف بر سر «معلوم» است. به بیان دیگر؛ آنها می­دانستند که از آخرت بهره­ای ندارند اما نمی­دانستند که با خرید سحر و کفر ورزیدن، هویت انسانی­اشان به تاراج می­رود.[1] چه بسا بسیاری از انسان­ها هستند که نمی­دانند گناه، شخصیت وجودی آنها را تارومار می­کند. به عنوان مثال، عزّت و سربلندی و آزادی خویش را در برهنگی و پرداختن به شهوات می­ بینند؛ اینان در متن گمراهی قرار گرفته اند لکن نمی­دانند! به همین جهت وقتی سخن از فروشِ هویت و اصالت انسانی به میان آمد، فرمود: «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»، یعنی ای کاش می دانستند این عده هویت خودشان را به تاراج می­گذارند.

در روایت، از کسى که عملش متوجّه حیثیّت انسانى و آخرتِ او نباشد نفى علم شده است. بدون اعتبار مطابقت و عدم مطابقت آن با واقع، چنان­که خداى تعالى در آیه­ ی مورد بحث ابتدا فرمود: «وَ لَقَدْ عَلِمُوا...»، و آنگاه می­فرماید: «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»؛ ‏خداوند علم را از آنها نفى کرده است، با این که مطابقت با واقع را براى آنها اثبات کرده است. چون واقع همان­طور بود که آنها علم داشتند، ولى چون علمشان متوجّه به جهت استکمالِ انسانیّت نیست علم را از آنها نفى کرده و با نفى علم از آنها جهل را براى آنها اثبات کرده است.[2]

ثانیاً: «علم» بر دو قسم است: «علم حقیقی»؛ و آن، دانشی است که انسان را به صراط مستقیم دعوت می­کند. و «علم مجازی»؛ و آن، دانشی است که توأم با جهل و گمراهی است؛ یعنی جهل و نادانی در بطن آن علم خوابیده است.

قرآن کریم کسی که خدای خود را هوای نفسش قرار داده، گمراه می­نامد، لکن او گمراهی است که به ظاهر، عالم است! آنچه او فرا گرفته علم نیست بلکه جهل است. زیرا خاصیت علم چنین نیست که انسان را به گمراهی بکشاند؛ قرآن کریم در آیه ­ی ۲۳ از سوره­ ی جاثیه اشاره به انسان­هایی دارد که همه­ ی آمال و آرزوهای خویش را در تبعیت نمودن از هوای نفس خویش می­ دانند، می­فرماید: «أ فَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أضَلَّهُ اللَّهُ».

در این­جا نیز کسی که هویّت انسانی­اش را می­ فروشد، حقیقتاً عالم نیست بلکه نادان و گمراه است. و لهذا؛ جمله شرطیه­ی «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» می­فرماید: این یهودیانِ شخصیت­ فروش، ای کاش می­دانستند و به این علم حقیقی می رسیدند که دچار چه اشتباهی شده­اند، متأسفانه این گروه خود را عالم و دانا می­دانند در حالی که نادان و گمراهند![3]



[1]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص682 و 683.

[2]. گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏2، ص269.

[3]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص54.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۴:۵۰
سعید شریف دینی

«وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَ‌اهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَ‌ةِ مِنْ خَلاقٍ»؛ یهودیان به نیکی می­دانستند که سحر و ساحری به معنای فروختن آخرت و مبادله نمودن دیار باقی در برابر دنیا است و در نتیجه نصیب و بهره­ ای از آخرت نخواهند داشت.[1] و لهذا؛ این سخن که فرمود: «اشْتَرَ‌اهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَ‌ةِ» به معنای معامله کردن دین خدا با سحر و ساحری است؛ آنان خدا را فروختند و در مقابلِ بهایش، به سحر و ساحری پرداختند!

ضمیرِ جمع در کلمه ­ی «عَلِمُوا» به یهودیان عصر نزول قرآن بر می­گردد[2] که با لفظ «مَن» معرفی شده­ اند. ضمیر در کلمه­ ی «إشتَرَاه» نیز به «سِحر» باز می­گردد؛[3] یعنی هر کس که خریدار سحر است برای او از آخرت بهره­ ای نخواهد بود. بنابراین «إشتَراء» در این­جا به معنای «خریدن» آمده است. همچنین؛ کلمه­ ی «خَلاق»- از ماده­ی «خَلق»- به نصیب و بهره­ ی انسان گفته می­شود.[4] چرا که نصیب و بهره­ ی اعمال برای همه­ ی افراد اندازه گیری شده و نتیجه­ ی آن در عالم آخرت به او بازگردانده می­شود. لازم به ذکر است؛ واژه­ی «خَلاق» از نظر لغت به معنای «اندازه­» است، چنان­که «نیشابوری» در تبیین کلمه­ ی مزبور این­گونه می­ آورد: «مِنْ خَلاقٍ [أی؛] مِن نَصیبٍ کأنَّه قَدرٌ لَه هذا المِقدار».[5] 



[1]. ر.ک: سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله‏(1419هـ ق)ص21؛ همچنین، ر.ک: کاشانى، ملا فتح الله‏(1336هـ ش)ج‏1، ص249؛ و نیز، ر.ک: سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله(1406هـ ق)ج‏1، ص123.

[2]. آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص344؛ طنطاوى، سید محمد(1407هـ ق)ج‏1، ص23؛ آل غازى، عبدالقادر(1382هـ ق)ج‏5، ص65.

[3]. بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص112؛ نیشابورى، محمود بن ابوالحسن(1415هـ ق)ج‏1، ص117؛ شبّر، سید عبدالله(1407هـ ق)ج‏1، ص130.

[4]. هویدی بغدادی، محمد(بی­تا)المتن، ص16؛ حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص196؛ بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص112.

[5]. نیشابورى، نظام الدین حسن (1416هـ ق)ج‏1، ص351.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۵
سعید شریف دینی

«وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّ‌هُمْ وَ لا یَنفَعُهُمْ»؛ این سخن کنایه از آن است که سحر- همانند یک سمّ کشنده- نه تنها به آخرت شما آسیب می­زند بلکه در دنیا نیز برای شما زیانبار خواهد بود. این بخش از آیه تداعی کننده­ ی ماجرای حضرت موسی علیه السلام  با سحره­ ی فرعون است. آل فرعون با تعریف و ترغیب، سحره­ ی خود را نیرو داده و قوت می­ بخشیدند، چنان­که آیه­ ی ۶۴ از سور­ه­ ی طه به این مهم اشاره کرده و می­ فرماید: «قَدْ أفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏»، و خداوند به فرستاده­ ی خویش چنین الهام نمود: «لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أتى‏»«طه/69».[1]



[1]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص679.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۴:۰۹
سعید شریف دینی

«وَ مَا هُم بِضَارِّ‌ینَ بِهِ مِنْ أحَدٍ إلا بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ این جمله دفع توهم و یا جواب از سؤال مقدر است:[1]

سؤال: چگونه ساحران در قضا و قدر الهی تصرف کرده و اشیاء این جهان را بر خلاف اراده ­ی حق می­ چرخانند؟

جواب: ساحران هرگز نمی­توانند کسی را به وسیله ­ی سحر زیان برسانند مگر به فرمان حق تعالی. به بیان دیگر؛ آثاری که از سحر بر می­خیزد نیز در تحت اراده و خواست حضرت حق است. اوست که این اثر و خاصیت را در عملی به نام سحر قرار داده و چنان­چه اراده کند این اثر را خنثی و بی­اثر می­نماید. اما به جهت آن که نظام جاری و حکم فرما، نظام علت و معلول است آثاری هم که از این عمل برخواهد خواست ریشه در همین قانون دارد.[2] بنابراین اگر بنا باشد کسی را به قهر و جبر از عملی منع کنند که دیگر تکلیف و اختیار دو امر بیهوده بود.[3]



[1]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص236.

[2]. موسوى سبزوارى، سید عبدالأعلى(1409هـ ق)ج‏1، ص350.

[3]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد(1363هـ ش)ج‏1، ص218.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۴:۰۶
سعید شریف دینی

«مَا یُفَرِّ‌قُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْ‌ءِ وَ زَوْجِهِ»؛ مسئله­ ی اختلاف بین زن و شوهر- که در این آیه بدان اشاره شده- بر سه وجه محتمل است:[1]

الف) با ایجاد بغض و کینه، تنفّر را در میان آنها حاکم می­کردند، به همین جهت سبب جدائیشان می­شد.[2]

ب) یکی از آن دو تن را فریب داده و او را به شرک آلوده می­کردند تا فردِ کافر با آن مؤمن نتواند به زندگی ادامه دهد.

ج) با نمّامی و سخن­ چینی مایه­ ی افتراق و جدایی می­شدند.[3] مثلاً به زن می­گفتند: این کاغذها را ببر و فلان موضع دفن کن، و از سوی دیگر؛ نزد شوهرش رفته و می­گفتند: همسرت، تو را سحر نموده شاهدش این است که در فلان موضع کاغذ و دست نوشته­ های سحر را پنهان کرده است، و زوجین به سبب این قبیل اباطیل از یکدیگر جدا شوند


[1]. طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص378؛ طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص340؛ طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص234.

[2]. شیبانى، محمد بن حسن(1413هـ ق)ج‏1، ص183؛ همچنین، ر.ک: محلى، جلال الدین و سیوطى، جلال الدین(1416هـ ق)ص19؛ و نیز، ر.ک: مظهرى، محمد ثناء الله(1412هـ ق)ج‏1، ص107.

[3]. سایس، محمد على(1423هـ ق)ص28؛ همچنین، ر.ک: جصاص، احمد بن علی(1405هـ ق)ج‏1، ص71.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۴:۰۴
سعید شریف دینی

«وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ»؛ واژه­ ی «فتنه»- به معنای «إبتلاء» و «إختبار»[1] که در ترجمه­ ی فارسی «آزمایش»[2] نامیده می­شود- در جایی استعمال می­شود که موجبِ اختلال و اضطراب در موضوعی باشد.[3] همچنین؛ واژه­ ی مزبور در جایی به کار می­رود که بخواهد جدّیت، و یا تلاش و کوشش در عملی را- تا نتیجه­ ی مطلوب- برساند.[4] مثل امتحان گرفتن معلّم از دانش آموزان که سبب تلاش هر چه بیشتر شاگردانش خواهد شد، و چنان­که آیه­ ی ۱۰ از سوره­ی ممتحنه بر این مقصود دلالت دارد؛ فرمود: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَ‌اتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ». از این­رو امتحان زن­های مؤمنه­ ی مهاجره صرفاً بدین جهت است که آنها در راستای تحصیل عفّت و پاکدامنی کوشش کنند.

و اما واژه ­ی «ابتلاء»؛ در جایی به کار می­رود که تحول و یا انقلابی رخ دهد، چنان­که در آیه­ ی 16 از سوره­ ی فجر این مطلب ثابت می­شود که فرمود: «وَ أمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ‌ عَلَیْهِ رِ‌زْقَهُ».[5] و «مصطفوی» در ادامه­ ی معرفی واژه­ ی مزبور می­ نویسد: آن تقلب و تحولی که با آن نتیجه­ ی مقصودِ نظر به دست آید.[6]


[1]. اب‍ن ‌م‍ن‍ظور، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ م‍ک‍رم‌‏(1414هـ ق)ج‏13، ص317؛ اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف(1420هـ ق)ج‏1، ص511؛ سمرقندى، نصر بن محمد بن احمد(1418هـ ق)ج‏1، ص80.

[2]. بستانی، فؤاد افرام(1370هـ ش)ص655.

[3]. مصطفوى، حسن‏(1430هـ ق)ج‏9، ص23؛ مصطفوی، حسن(1380هـ ش)ج‏2، ص23؛ جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص655.

[4]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص655.

[5]. همان.

[6]. مصطفوى، حسن‏(1430هـ ق)ج‏1، ص335.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۱:۳۳
سعید شریف دینی