بطلانِ تقلید کورکورانه در آیه ی 111 سوره ی بقره
«قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»؛ این آیه، به تقبیح تقلید کورکورانه پرداخته و به این نکته إشعار دارد که تقلید و پیروى از دیگران بدون دلیل و برهان فاسد است زیرا اگر تقلید جایز بود از آنها براى اثبات گفتارشان برهان خواسته نمیشد. در حالی که تحقیق و محاجّه در امر دین و تقاضاى دلیل و برهان بر آن جایز است،[1] چرا که اساس دین بر برهان و حجت بوده و عناصر اصلی دین الهی را برهان تشکیل میدهد. بر اساس آنچه گفته شد؛ تقلید جاهل از مجتهد و فقیه بر اساس برهان است اما تقلید عوام از عوام، فاقد منطق و یک تقلید جاهلانه به حساب میآید. آیه ی ۴۳ از سوره ی نحل و آیه ی ۷ از سوره ی انبیاء، دلالت بر جواز تقلید و رجوع به خبره، عالم و کارشناسِ دینی میکند؛ میفرماید: «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون».
6. ساختارشناسیِ واژهی «بُرهَان» و اقوال مرتبط
«قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ»؛ «برهان» به معنای بیان، دلیلِ روشنگر و جدا کنندهی میان حق و باطل، و صدق و کذب است.[2] به بیان دیگر؛ «برهان» سخنی است که به عنوان حجت و دلیل از آن استفاده میشود.[3]
پیرامون حرف الف و نون در کلمهی «بُرهان» و اصل اشتقاق واژه ی مزبور دو دیدگاه موجود است:
الف) حرف نون در این کلمه اصلی باشد؛ که مصدرِ آن «بَرْهَنَةٌ»[4] است، چنانکه می گوییم: «بَرْهَنَ، یُبَرْهِن، بَرْهَنَةً».[5]
ب) حرف نون در واژه ی مزبور زائده باشد؛ که از «بَرَهَ یَبْرَهُ» اشتقاق شده باشد.[6] راغب مینویسد: این واژه به هنگام سپید شدن چیزی به کار میروند.[7] بنابراین معناهایی همچون؛ «سفید» و «روشن»[8] نیز از مشتقات همین معنا خواهند بود.
از اینرو کلمه ی مورد بحث بر کلامِ روشنِ بیابهام و بر امرِ بیّنِ بیخفاء اطلاق میشود، و آنگاه از باب «إشتقاق انتزاعی»، واژگانی چون «بَرْهَنَ یُبَرْهِنُ بَرْهَنَةً فهو مُبرهِن» از آن مشتق شده است؛ چنانکه «سَلْطَنَ یُسَلْطِنُ» از «سُلْطان»- از ماده ی «سلط»- اشتقاق یافته است.[9]
[1]. طبرسى، فضل بن حسن(1372هـ ش)ج1، ص356.
[2]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۶، ص۱۸۴.
[3]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص121.
[4]. ر.ک: آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج1، ص358؛ همچنین، ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ج۶، ص۱۸۴؛ و نیز، ر.ک: محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج1، ص168.
[5]. ر.ک: محی الدین، درویش(1415هـ ق)ج1، ص168؛ همچنین، ر.ک: مصطفوى، حسن(1430هـ ق)ج1، ص262؛ و نیز، ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم(1414هـ ق)ج13، ص51.
[6]. ر.ک: آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج1، ص358.
[7]. ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص121.
[8]. قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج1، ص216؛ قرشى، سید على اکبر(1371هـ ش)ج1، ص190.
[9]. مصطفوى، حسن(1430هـ ق)ج1، ص262؛ همچنین، جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص184 و ۱۸۵.