مقصود از نهی، در واژه ی «لا تقُولُوا» در آیه ی 104 سوره ی بقره
سؤال: نهیِ واقع در واژه ی «لا تَقُولُوا»، مولوی است یا ارشادی؟
جواب: در این رابطه اقوالی موجود است که اجمالاً مطرح میشود:
الف) عده ای میگویند: نهی مزبور، از باب «سَدِّ ذَرایِع»[1] است.[2] بنابراین، آیه ی شریفه در صدد بیان این سخن است که یهودیان لفظِ «رَاعِنا» را وسیله و دستاویزی قرار میدهند تا با آن به دین اسلام اهانت کنند، خداوند نیز برای بستن راه این قبیل توهین ها از نهیِ «لا تَقُولُوا» استفاده نمود.[3]
ب) برخی دیگر میگویند: آیه ی شریفه نسبت به این نکته ی مهم صراحت دارد که مسلمانان باید در برنامه هاى خود مراقب رفتار و گفتار خویش باشند؛ یعنی لفظ یا الفاظی را به کار نبرند که بهانه به دست دشمن بدهد و جمعیت مسلمین را تضعیف کند. از اینرو آیه ی مورد بحث به آنان امر میکند هنگام سخن گفتن از کلماتی استفاده ننمایند که قابلیت تحریف دارد و موجبات طعن و مذمت دشمنان را به دنبالِ خود می آورد.[4] بنابراین مؤمنین ملزمند در هنگام سخن، الفاظ نیک و پسندیده برای خود اختیار کنند.[5]
ج) علامه جوادی می فرماید: حکم کلیِ مستفاد از آیه ی مورد بحث این است که هرگز نباید بهانه ی دهنکجی و اهانت به دست دشمن داد؛ به همین جهت، آنچه در رهنمود این آیه آمده، از قبیل تمثیل و ذکر نمونه است و هرگز نباید پنداشت که دستوری مقطعی و شخصی بوده و هماکنون که آن صحنه و آن پدیده رخت بربسته، تنها تلاوت و ثواب قرائتِ اینگونه آیات برای مسلمانان عصر حاضر مانده است؛ به عبارت دیگر، حکم و رهنمود آیه ی مورد بحث از قبیل تعیین موارد و مصارف زکات نیست، تا قابل تسرّی به غیرِ آن نباشد، بلکه یک ضابطه ی کلی است که هرگز تاریخِ امتثالِ آن سپری نخواهد شد و در ردیف آثار جاودانه است.[6]
بنابراین، نهیِ در واژه ی «لا تَقُولوا» و نیز امرِ در کلمه ی «قُولُوا» به طور قطع باید امتثال شود و- چنانکه پیش از این نیز بیان شد- تاریخِ امتثالِ آن محدود به عصر خاصی نخواهد بود.[1]. واژهی «الذَّرِیَعه» و جمعِ آن «الذَرائِع» به معنای وسیله (طریحی، فخر الدین بن محمد(1380هـ ش)ج4، ص328؛ ابن منظور، محمد بن مکرم(1414هـ ق)ج8، ص96؛ فیومی، احمد بن محمد(1414هـ ق)ج2، ص208). همچنین گفته شده: «الذَّرِیَعه» و جمعِ آن «ذرایع» به معنای وسیله، دستاویز، دلیل (بستانی، فؤاد افرام(1370هـ ش)متن، ص408).
[2]. ابن عاشور، محمد بن طاهر(1420هـ ق)ج1، ص634؛ حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج1، ص197.
[3]. قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج۲، ص5۸.
[4]. مکارم شیرازى، ناصر(1421هـ ق)ج1، ص325.
[5]. قرطبی، محمد بن احمد(1364هـ ش)ج2، ص57.
[6]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج6، ص38 و ۳۹.