وجوه افتراق مفهومِ واژگانِ «معجزه» و «سحر» در آیه ی 103 سوره ی بقره
امور خارق العادهای که از انبیاء و اولیاء الهی صادر میشود با آنچه از ساحران و کاهنان و مرتاضان بروز میکند بسیار متفاوت است؛ برای نمونه به چند مورد اشاره میشود:
الف) معجزه، انقلابِ واقعی و خارجیِ اجسام است؛ چنانکه عصای چوبی حضرت موسی علیه السلام حقیقتاً و در واقع امر، یک اژدها شد، و یا؛ آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام حقیقتاً سرد شد، و یا؛ دریای نیل برای بنی اسرائیل حقیقتاً و در عالم خارج شکافته شد، و همچنین؛ ماجرای انشقاق قمر به دست مبارک حضرت رسول صل الله علیه و آله که یک رویدادِ حقیقی، مسلّم و خارجی بوده است. در حالی که سحر، انقلاب یک حقیقت نیست بلکه تأثیر در چشم و اذهان، تصرف در خیالِ بینندگان و ارائه ی یک امر موهوم است.[1]
ب) هدف پیامبران از آوردن معجزه اثبات نبوت خود است و لهذا معجزه همیشه همراه با ادعاى نبوت است. اما صاحبان سحر و شعبده هدفهاى دیگرى دارند مانند رسیدن به شهرت یا ثروت و یا وادار کردن مردم به شگفتى و تحسین و مانند آنها، و در کنار آنچه انجام میدهند هیچگاه مدعیِ نبوت نیستند. چنانچه اگر کسى از آنها هم ادعاى نبوت کند به زودى رسوا مىشود و خدا دروغ او را آشکار مىکند.[2] بنابراین، تأثیرات نفوس پیامبران و اولیاء الهی بر اشیاء خارجی، حکایت از خدا میکند زیرا آنها انسان کامل بوده و دارای طهارت نفساند، برخلاف ساحر که از نفوس شیطانی برخوردار است و سحر را برای منافع مادی و امور شیطانی به کار میبرد. به همین جهت ساحر از کار خود هیچ سودی نمیبرد. حالت چنین فردی همانند آن چیزی است که در آیه ی ۷۶ از سوره ی نحل به تصویر کشیده شده، می فرماید: «أیْنَمَا یُوَجِّههُّ لا یَأْتِ بِخَیْر».
ج) سحر، عملی است که با موضوع و محمول و مبادیِ تصوّر و تصدیقش، مشخص بوده و قابل تعلیم و انتقال به دیگران است ولی معجزه دارای قانون و قاعده ای در حوزه ی فکر و تحصیل نبوده و قابل انتقال به غیر هم نمیباشد. مثلاً کسی نمیتواند از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله انشقاق قمر را یاد بگیرد، یا دریا را بخشکاند و یا آتش را سرد کند.[3] بنابراین، سحر و شعبده و کارهایى از این قبیل با یکسری آموزش هاى ویژه به دست مىآید و هر کسى که استعداد و زمینه ی آن را داشته باشد و پیش استاد فنّ برود، آن را می آموزد ولى معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست و فقط پیامبران الهی آن را از جانب خداوند می آورند.[4]