بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

۳۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

«وَ قَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّ‌سُلِ»؛ کلمه­ی «قَفَّینَا» فعل ماضی، متکلم مع الغیر و ضمیرِ «نَا» فاعلِ آن است.[1] ابن منظور می­گوید: «قَفَاه؛ قَفْواً و قُفُوّاً و اقْتَفَاه و تَقَفَّاه»، یعنی «او را تبعیت کرد».[2] چنان­که «قاموس» هم کلمه ­ی مزبور را به همین شکل معنا کرده و می­نویسد: «تَقفیة»، تابع کردن و کسى را در پشتِ سرِ دیگرى قرار دادن است، ایشان در ادامه می­گوید: اصل این کلمه از «قَفا»- به معنای پشت گردن- است.[3] کلمه­ ی مزبور حکایت از آن دارد که جامعه­ ی اسلامی در هیچ زمانی از أزمنه، بدون رهبر دینی الهی نخواهد بود؛ چنان­که در همین آیه بدان اشاره شده و فرمود: به دنبال هر پیامبری پیامبر دیگری را فرستادیم. و در آیه­ ی 44 از سوره­ی مؤمنون نیز به این نکته­ ی مهم اشاره کرد و فرمود: «ثُمَّ أرْ‌سَلْنَا رُ‌سُلَنَا تَتْرَ‌ى».[4]

سؤال: تعداد انبیائی که خداوند پس از حضرت موسی علیه السلام  پی در پی فرستاد، چند تن بود؟

جواب: در این رابطه دو نقل وجود دارد: طبق نقلی این عده را «چهار هزار تن»[5] و طبق نقلی دیگر تعدادشان را «هفتاد هزار نفر» اعلام شده­اند.[6]



[1]. ر.ک: صافى، محمود بن عبدالرحیم(1418هـ ق)ج‏1، ص190.

[2]. اب‍ن‌ م‍ن‍ظور، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ م‍ک‍رم‌‏(1414هـ ق)ج‏15، ص194.

[3]. قرشى، سید على اکبر(1371هـ ش)ج‏6، ص23؛ همچنین، ر.ک: قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص187؛ و نیز، ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین‏(1417هـ ق)ج‏1، ص219.

[4]. موسوى سبزوارى، سید عبدالأعلى(1409هـ ق)ج‏1، ص319.

[5]. حائرى تهرانى، میر سید على(1377هـ ش)ج‏1، ص229؛ آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص316.

[6]. حقّی بروسی، حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج1، ص177؛ همچنین، ر.ک: حائرى تهرانى، میر سید على(1377هـ ش)ج‏1، ص229؛ و نیز، ر.ک: آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص316.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۲۲
سعید شریف دینی

«فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُ‌ونَ»؛ این بخش از آیه، به دو نکته اشاره می­کند؛

نکته­ ی اول در رابطه با بحثِ «تخفیف عذاب» است؛ و آن، درخواستی است که از سوی جهنمیان بیان می­شود. قرآن کریم در آیه­ ی 49 از سوره ­ی غافر و از زبان جهنمیان چنین می­ فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ‌ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَ‌بَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ»؛ و آنگاه پاسخ خازنان و نگاهبانان جهنم در آیه­ ی 50 از همان سوره چنین داده می­شود که: «قَالُوا أ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُ‌سُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ...»؛ یعنی خازنان جهنم می ‏گویند: آیا پیامبرانتان دلایل روشنی براى شما نیاوردند؟!).

بنابراین، از بیان فوق معلوم می­ شود؛ کسانی که حجّت بر آنها تمام شده است ولی با این حال از سر لجاجت و عناد دست به مخالفت فرمان الهی می­زنند، هرگز در قیامت مستحق عفو و بخشش نخواهند بود.

نکته ­ی دوم در رابطه با بحثِ «نصرت» است؛ یعنی از این گروه شفاعت نخواهد شد چرا که نسبت به پیامبران و کتاب خویش بی­اعتنا بوده و با آنان مخالفت می­کردند. و لهذا این عده راهی برای نصرت و شفاعت باقی نگذاردند.

آری، بدعاقبت شد کسی که حیات باقیِ آخرت را به دنیا فروخت. چنان­که در بیان شریفی از حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ این­گونه آمده است: «مَنْ عَبَدَ الدُّنْیَا وَ آثَرَهَا عَلَى الْآخِرَةِ اسْتَوْخَمَ الْعَاقِبَةَ... ».[1]



[1]. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏(1404هـ ق)النص، ص122؛ ابن بابویه، محمد بن على‏(1362هـ ش)ج‏2، ص632؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏(1403هـ ق)ج10، ص110.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۸
سعید شریف دینی

«اُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَ‌وُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَ‌ةِ»؛ خدای تعالی در این بخش از آیه ­ی شریفه می­ فرماید: اساس همه­ی شرارت­ها و اعمال ناشایست از سوی یهودیان این است که آنها سرمایه­ ی ناب و فطرت خود را در برابر دنیا به حراج گذاشته و آن را فروخته­اند. و این نیست مگر روح سرکشی، هواپرستی و دنیاطلبی که در وجود آنها متبلور است. این فرقه­ ی دنیاطلب کالای أبدی آخرت را داده و در عوض آن، متاعِ فانی و زودگذرِ دنیا را دریافت کرده­اند.[1]



[1]. ر.ک: همان، ج5، ص429.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۴
سعید شریف دینی

«وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون»؛ این بخش از آیه دربردارنده­ ی تهدید است،[1] خداوند کردارهاى زشتِ شما را فراموش نخواهد کرد بلکه او نگاهدار اعمال و کیفر دهنده در برابر آنها است.[2]

مرحوم طبرسی در «مجمع البیان»- و در این بخش از آیه- به طرح سؤلی پرداخته و می­فرماید: آیا آنچه از ظاهر این آیه استفاده می­شود این نیست که اجتماع ایمان و کفر امکان­پذیر است، در حالی که این سخن با مذاهب صحیح کاملاً مغایرت دارد؟

و آنگاه در جواب می­نویسد: خیر چنین نیست، بلکه مقصود آن است که این عده اظهار نمودند تصدیق بعضى از کتاب را و انکار بعضى دیگر را. و همچنین؛ ممکن است مقصود این باشد که شما گروه یهود- با این که اعتقاد به همه­ ی کتاب دارید لکن- چون در مقامِ عمل بعضى را انجام و برخى را نافرمانى مى ‏کنید گویا مثل این است که شما در ایمان و اعتقاد تبعیض قائلید، و از این­جا استفاده می­شود که تبعیض در ایمان هیچ نفعی به انسان نمی­رساند.

در این آیه شریفه تسلیتى است نسبت به پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم در این که یهود او را پیروى نکردند و گفتارش را تصدیق ننمودند. همانند این است که خداوند بفرماید: چگونه توقع دارى که گفتارت را باور کرده و به تو ایمان آورند در حالى که به کتاب خودشان «تورات»- با این که معتقدند که از جانب خداوند است- عمل نمى‏کنند.



[1]. حسینى، همدانى سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص237.

[2]. طب‍رس‍ی‌، ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌(1428هـ ق)ج‏1، ص304.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۰
سعید شریف دینی

در بحث خزی و رسواییِ گروه یهود- که در این آیه سخن از آن به میان آمده- اقوالی مطرح است که اجمالا به آنها اشاره می­ شود:[1]

الف) مقصود، دستوری است که خدای تعالی بر فرستاده­اش محمد صل الله علیه و آله و سلم فرستاد؛ مبنی بر این که قاتل را در برابر عملش قصاص کرده و از ستمگر به نفع ستمدیده انتقام بکشد.

ب) مقصود، دریافت جزیه و مالیات- با خواری و ذلت- از یهود است تا زمانى که بر طبق مقرراتِ ذمّه عمل نمایند.

ج) مقصود از ذلت و خواری در دنیا این است که نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله و سلم یهود بنی­ نضیر را تا روز قیامت از خانه‏ هایشان بیرون کرد، و یهود بنى قریظه را نیز کشت و فرزندانشان را به اسارت گرفت.



[1]. ر.ک: طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412هـ ق)ج‏1، ص318؛ همچنین، ر.ک: طوسى، محمد بن حسن(قرن14ق)ج‏1، ص337؛ و نیز، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص304.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۸
سعید شریف دینی

«أ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُ‌ونَ بِبَعْضٍ»؛ سؤال: آیا مسئله­ ی ایمان و کفر، دو واژه­ ی اصطلاحی هستند؟

در جواب به این سؤال اقوالی مطرح شده است که در حد امکان بدان اشاره می­شود:

الف) تعبیر به ایمان و کفر اصطلاحی نیست بلکه بیانگر وجود نوعی تناقض در رفتار است. فدیه گرفتن برای آزادی اسیران- نه برای امتثال حکم الهی که- صرفاً ناشی از روح نژادپرستی است. از این­رو حرکت مزبور حتی از مصادیق آیه­ی 102 از سوره­ ی توبه که فرمود: «خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَ ءَاخَرَ سَیِّئا»، نیز نخواهد بود، بلکه این رفتار، مصداقِ سخن حضرت امیرالمومنین علیه السلام  است که فرمود: «یَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْی».[1] اینها هدایت را به خواسته­ هایشان عرضه می­کنند اگر مناسب با خواسته­ اشان بود آن را قبول می­کنند، و در غیر این­صورت به هدایت الهی کفر می­ورزند.[2]

ب) سبزواری در «مواهب الرحمن» می­نویسد: این بخش از آیه تنها در صدد توبیخ و نکوهش گروه محارب بوده و می­فرماید: در این نحوه از رفتار شما ایمان نهفته نیست زیرا احکام الهی را به استهزاء گرفته و مرتکب فسق شده­اید. و همان­طور که می­دانیم، دو مقوله­ ی «کفر» و «فسق» از هم جدا بوده و انسانِ فاسق، کافر نیست.[3]

به نظر می­رسد؛ مقصود این مفسر محترم از آیه­ ی شریفه، عدم اطاعت از دستورات الهی بوده و ناظر به کفر عملی باشد، و نه کفر اعتقادی. به بیان دیگر؛ ایشان می­فرماید: آنان با این حرکت خود تنها مرتکب کفر عملی شده­اند، و لکن این مسئله دلیل نمی­شود که بگوییم: این عده به مجموع تورات کافر بودند تا کفر اعتقادی آنها ثابت شود.

ج) زمخشری در «کشاف» می­نویسد: وقتی از گروه محارب پرسیده می­شد اگر با دادن فدیه اسیران را آزاد می­کنید پس چرا با آنان به جنگ برمی­خیزید؟! آنان در جواب می­گفتند: هرچند قتل حرام است اما از تنها گذاردن حلیف و هم­پیمانمان حیا می­کنیم.[4] از فحوای کلام زمخشری چنین برداشت می­شود که اطلاق کفر در جمله­ی «وَ تَکفُرونَ بِبَعض»، یک اطلاق مجازی بوده و اشاره به شدّت قبحِ عمل داشته باشد. یعنی کشتار و اخراجشان از مرز و بوم بسیار زشت است.[5]



[1]. شریف الرضی، محمد بن حسین(1414هـ ق)ص195، خطبه138؛ تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد(1410هـ ق)ص813؛ لیثى واسطى، على بن محمد(1376هـ ش)ص554.

[2]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص422 و 423.

[3]. ر.ک: موسوی سبزواری، موسوى سبزوارى، سید عبدالأعلى(1409هـ ق)ج1، ص314.

[4]. زمخشری، محمود(1407هـ ق)ج1، ص161.

[5]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص426.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۵
سعید شریف دینی

«وَ هُوَ مُحَرَّ‌مٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَ‌اجُهُمْ»؛ این قسمت از آیه­  ی مورد بحث حالیه است.[1] همچنین؛ برای تعیین مرجع ضمیر در کلمه­ ی «هو» در این بخش از آیه وجوهی بیان شده است،[2] از جمله:

الف) «هو» ضمیرِ شأن و مبتدا که خبر آن جمله­ ی «مُحَرَّ‌مٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَ‌اجُهُمْ» است؛ بر این اساس که کلمه­ ی «إِخْرَ‌اجُهُمْ» مبتدای مؤخّر و «مُحَرَّ‌مٌ»- با ضمیر مستقر در آن که نایب فاعل است- خبر مقدّم باشد.

ب) «هو» ضمیر شأن و مبتدا که خبر آن «مُحَرَّ‌مٌ» است؛ بر این اساس که نایب فاعلِ آن «إِخْرَ‌اجُهُمْ» باشد.

ج) «هو» ضمیر مبهمی است که با «إِخْرَ‌اجُهُمْ» تفسیر می‏شود.

البته احتمالات دیگری نیز هست که نیازی به بحث و بررسی ندارد. لکن این سه احتمال قوی­تر از سایر احتمالات است.

هدف الهی از طرح بحث مذکور این است که بر رفتار متناقض یهودیان خط بطلان بکشد که در کشتن و تبعید مردم باکی نداشتند ولی در بحثِ آزادیِ اسیران با استناد به تورات عمل می­کردند. این رفتار ضد و نقیض- نه از سر امتثالِ حکمِ خدا، بلکه- نشانه­ ی بیماردلی یا تردید آنها درباره­ ی دین الهی بود. از این­رو تنها انسان­های مردد یا بیمار هستند که با احکام الهی چنین رفتار می­کنند.

البته این مسئله­ چیز جدیدی نیست زیرا در طول تاریخ از این قبیل بیماردلان و شکّاکان، زیاد بوده­ اند، چنان­که در زمان نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله نیز گروهی ابتدا در محکمه­ ی حضرت حاضر می­شدند؛ هنگامی که حکمی به نفع آنها صادر می­شد دین را باور و آن را تایید می­کردند، اما اگر حکمِ محکمه با منافع شخصی و امیالشان در تضاد بود از پیامبر صل الله علیه و آله و دین اعراض می­کردند.



[1]. داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏2، ص315.

[2]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص412.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۲
سعید شریف دینی

«وَ إِن یَأْتُوکُمْ اُسَارَ‌ی تُفَادُوهُمْ»؛ کلمه ­ی «یأتُوکُم» در اصل «یأتُونَکُم» بود، نونِ جمعِ جزمی به توسط إن شرطیه افتاد و چنین معنا شد: آوارگان بیایند نزد شما یهودیان. همچنین؛ کلمه­ ی «اُساری»- جمع اسیر- به معنی «اسیران» است.[1]

اصل واژه­ی «تُفادُوهُم»، «تُفادُونَهم» بوده است؛ حرف نون به حکمِ قانونِ جزای شرط ساقط شد.[2] واژه­ ی مزبور از «فَدی»، «یَفْدی»، «فِدْی» و «فِداءً»[3] به معنای آزادسازی با مال و غیرِ آن،[4] و نیز مبادله­ ی دو اسیر به صورت طرفینی[5] است، زیرا کلمه­ ی «تُفادُونَ» از باب مفاعله[6] و برای مبادله­ ی دوجانبه به کار می­رود. حاصل آن که؛ دو واژه­ ی «الفِدَی» و «الفِدَاءُ» به معنای حفظ انسان است به اِزای آن چیزی که برایش بذل می­شود.[7] و مفهومِ آیه نیز چنین خواهد بود: اگر بعضی از یهودیان را نزدشان به صورت اسیر می­ آوردند با پرداخت مال یا اسیر دیگری مبادله کرده و آنان را آزاد می­ساختند. این عمل، نشان از اعمال ضد و نقیض آنان دارد که از طرفی با پرداخت فدیه اسیری را آزاد، و از سوی دیگر کشتار و قتل به راه انداخته و مردم را از خانه ­هایشان بیرون می­کردند. پس محوریت حرکت شما، عمل به تورات نبود، بلکه بر پایه­ی خواسته­ های نفسانی بوده است.



[1]. ر.ک: داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏2، ص315؛ همچنین، ر.ک: حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص235؛ و نیز، ر.ک: بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص92.

[2]. ر.ک: دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص37؛ همچنین، ر.ک: محی­ الدین، درویش(1415هـ ق)ج‏1، ص139؛ و نیز، ر.ک: داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏2، ص315.

[3]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص411.

[4]. همان.

[5]. طب‍رس‍ی‌، ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌(1428هـ ق)ج‏1، ص60.

[6]. حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص235؛ یعقوب، جعفری(1376هـ ش)ج‏1، ص276؛ همچنین، ر.ک: ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب(1422هـ ق)ج‏1، ص175.

[7]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص627؛ ابیارى، ابراهیم(1405هـ ق)ج‏8، ص420.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۹
سعید شریف دینی

«وَ تُخْرِ‌جُونَ فَرِ‌یقاً مِّنکُم مِّن دِیَارِ‌هِمْ»؛ سؤال: از کجا معلوم که قتل و آوارگی این عده از شهرهایشان توسط قوانین عادلانه­ ای صورت نپذیرفته باشد؟ به بیان دیگر؛ آیا ممکن نیست بگوییم: رفتار نادرست، هنجارشکنی و خلاصه عدول از قانون به توسطِ این عده، موجباتِ قتل و اخراجشان را فراهم کرده باشد؟

در جواب باید گفت: وقتی قرآن کریم مسئله­ ای را بدین گونه بیان می­کند به طور قطع، قانون و عدالتی هم ریشه­ ی حرکتیِ این مجریان را تشکیل نداده و فعلِ صادره از سوی متصدیانِ آن، قبیح و شنیع بوده است. چرا که قرآن کریم نیز با استعمال کلمه ­ی «میثاق»، راه را بر این شبه ه­ی احتمالی بسته است؛ زیرا میثاق یهودیان با خداوند بر این اصل استوار بود که آنان مرتکب قتل و کشتار نشوند. در حالی که این عده، نقض میثاق کرده و حرکتی برخلاف عرف و شرع از آنان سر زد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۹
سعید شریف دینی

سؤال: آیا بین دو واژه­ ی «إقرار» و «شهادت» تفاوتی وجود دارد؟

جواب: برخی از مفسران معتقدند این دو مفهوم با یکدیگر متفاوتند؛ آنان می­ گویند: «شهادت»، به إقراری گفته می شود که با آن علم و إثبات و یقین حاصل می­شود. در حالی که این علم و یقین به وسیله ­ی «إقرار» به وجود نمی­ آید. بر همین اساس، منافقان به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می­ گفتند: «نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ»، و حال آن که خداوند آنان را دروغ­گو نامید؛ زیرا علم و یقین که لازمه و شرطِ شهادت است با این عده نبود. و اگر به جای «نَشهَدُ» از واژه­ ی «نُقِرّ» استفاده می­نمودند، دروغ­گو معرفی نمی­شدند.[1]

و لکن؛ این تفاوت ناتمام است؛ زیرا شهادت و نیز إقرارِ هر کدام ممکن است به چند صورت حاصل شود. و سِرّ تکذیب منافقان آن ‏است که آنان از عقیده­ی خود خبر داده و گفتند: ما معتقدیم که تو پیامبری. در حالی که آنان چنین عقیده‏ای نداشتند؛ زیرا باطناً کافر بودند و چون خبر اینان مطابق با مخبرًعنه- یعنی اعتقادِ باطنی آنان- نبود، خداوند آنان را تکذیب کرد. بنابراین، منافقان از واقع خبر ندادند بلکه از عقیده­ی خود خبر دادند و اگر از واقع گزارش می‏دادند، صدقِ خبری آنان محفوظ بود. اما صدق مُخْبری بحث خاص خود را دارد. غرض آن‏که، فرق یاد شده بین اقرار و شهادت ناصواب است.[2]



[1]. میبدى، رشید الدین احمد(1371هـ ش)ج‏1، ص260.

[2]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص409.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۶
سعید شریف دینی