بر آستان حضرت دوست

مطالب علمی و مذهبی

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ»؛ حضرت موسی علیه السلام  معجزات متعددی[1] را- همچون إحیای مرده و سایر معجزات- به بنی اسرائیل نشان داد، اما این گروه متعصب و لجوج همواره بر طغیان و عصیان خویش باقی و دل هایشان قسی و سخت شده بود. چنان­که در آیه­ ی 64 از همین سوره به این نکته اشاره نمود و فرمود: «ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ»، این حرکت استبدادی تا جایی پیش رفت که خداوند برای شکستن غرور، و مالیدن بینیِ این فرقه ­ی لجباز به خاک، تخته سنگ بسیار بزرگی را بر آنها مشرف نمود تا آنان را به تعهداتشان پایبند کند. همچنان­که در آیات 63 و 64 به این مسئله اشاره شد.

در بحث رؤیت معجزه- و اساساً در هر امر دیگری- صرفِ نگاه و مشاهده کافی نیست، بلکه لازم است که انسان اندیشه­ ی خود را نیز به کار اندازد تا به حقیقتِ امر دست یازد. بنابراین، کسانی که تنها به دنبال حس بوده و در قضایا از حقیقتِ عقل و اندیشه­ ی سالم بهره­ ی لازم را نمی­گیرند، بی­تردید در بحث معرفت­شناسی و مسائل مربوط به آن نیز دچار حیرت، تحجّر و واپس­گرایی می­شوند. نظیر فردی که در کنار محتضری حاضر شده، تشییع و کفن و دفن او را مشاهده کند ولی از آنچه رؤیت کرده است، عبرت نگیرد؛ این رویه، دنیازدگیِ کامل را به دنبال داشته و سرانجامش آیه­ ی مورد بحث است که فرمود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ»، چنان­که آیه­ ی ۸۲ از سوره­ ی اسراء نیز به همین نکته اشاره کرد و فرمود: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلا خَسَاراً»«اسراء/82»، زیرا سرنوشت فردی که از کلمات الهی ترفی نبندد، قساوت و در نهایت، خسارت است.



[1]. ر.ک: نجفی خمینی، محمد جواد(1398هـ ق)ج‏12، ص29.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۳۲
سعید شریف دینی

«وَ یُرِ‌یکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون»؛ مقصود از کلمه­ ی «آیات» می­تواند دو چیز باشد:

الف) مقصود، نشانه­ های معجزات خارق العاده و باهره­ ی الهی،[1] و همچنین؛ دلایل قدرت خدای تعالی در این حادثه- یعنی إحیای میت- و در هر حادثه­ ای است.[2]

ب) مقصود، همان نشانه­ ای است که دلالت بر صدقِ نبی مکرم اسلام صل الله علیه وآله و سلم می­کند.[3] زیرا این داستان در کتاب تورات موجود بود و یهودیانِ آن عصر از چنین مسئله­ ای اطلاع داشتند. بر این اساس بازگویی این داستان به توسط قرآن، نشانه­ی صدق پیامبر اکرم صل الله علیه وآله و سلم بوده و بر این نکته صحه می­گذارد که قرآن بیان کرده است.


[1]. طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص278.

[2]. فضل الله، سید محمد حسین(1419هـ ق)ج‏2، ص88؛ نووى جاوى، محمد بن عمر(1417هـ ق)ج‏1، ص27.

[3]. سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله‏(1419هـ ق)ص16؛ سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله(1406هـ ق)ج‏1، ص95؛ طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص278.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۲
سعید شریف دینی

«فَقُلْنَا اضْرِ‌بُوهُ بِبَعْضِهَا»؛ ضمیر مذکّر به مقتول و ضمیر مؤنّث به بقره باز می­گردد.[1] معنای این بخش از آیه چنین است: پس ما گفتیم: قسمتی از گاو مذبوح را به مقتول بزنید.

که در واقع با این نحوه­ ی بیان، پاسخ به چند سؤال مشخص می­شود:

سؤال اول: آیا مطلبِ فوق گویای این نکته نیست که حیات، از گاو به مقتول منتقل شده باشد، و آنگاه سخن مزبور موهنِ مسئله­ ی نسخ باشد؟

جواب: خیر! این معجزه هیچ ارتباطی به مسئله­ ی نسخ ندارد؛ زیرا در حال حیاتِ گاو، زدن به بدن مقتول، صورت نپذیرفت تا توهّم انتقال حیات از گاو زنده به مقتول مرده رخ دهد.[2] همچنین؛ آیه­ ی شریفه می­ فرماید: ما گفتیم: بزنید شما آن مقتول را «بِبَعْضِها»، یعنی به پاره­ و تکه ­ای از آن گاو که بیخِ دم او- یا زبانش یا گوش یا ران و یا استخوانى از آن- بود.[3]

سؤال دوم: اگر ذبیحه را در زمانی دیگر به مقتول می­زدند، آیا باز هم زنده می­ شد؟

جواب: خداوند زمان را در اختیار بنی اسرائیل گذارد و از آنان خواسته بود هر موقع که خودشان اراده نمودند، چنین کنند.[4]

سؤال سوم: آیا این عمل، ساحرانه بوده است؟

جواب: ذبیحه را حضرت موسی علیه السلام  به مقتول نزد، بلکه این مردم بودند که چنین کردند. از این­رو چگونه می­ تواند سحر باشد؟![5]



[1]. طیب، سید عبدالحسین‏(1378هـ ش)ج‏2، ص59؛ قرشی، سید علی اکبر(1377هـ ش)ج‏1، ص161؛ داور پناه، ابوالفضل(1375هـ ش)ج‏2، ص202.

[2]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص204.

[3]. کاشانى، ملا فتح الله‏(1336هـ ش)ج‏1، ص214.

[4]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص204.

[5]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج5، ص204.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۷
سعید شریف دینی

سرایت دادن گناه فرد به قوم

«وَ اللَّهُ مُخْرِ‌جٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»؛ اگر پرسیده شود: چرا در این بخش از آیه، خطاب متوجه همه­ ی بنی اسرائیل شده است؟ در جواب می­گوییم: زیرا هرچند مسئله­ ی قتل از سوی یک فرد صادر شده است، لکن او به منزله­ ی نماینده­ ی قوم خود بود و آنها نیز از فعل ایشان راضی بودند. همانند پی کردن ناقه­ ی صالح، که از یک فرد صادر شد اما قرآن آن را به قوم ثمود نسبت می­ دهد، زیرا قوم مزبور فردی را از طایفه­ ی خویش طلب کرده و او را به سراغ این امر فرستادند، چنان­که در آیه­ ی 29 از سوره­ ی قمر این­گونه فرمود: «فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ‌».[1]

این­جاست که در می­ یابیم؛ وقتی در میان گروهی، جریان و مسئله­ ی مهمی بود که از سوی عده­ای اصرار بر سرپوش گذاشتن آن باشد، خدایِ سبحان بر خود لازم می­داند که حق مظلوم را بستاند. لهذا؛ از کلمه­ ی «مُخرِج» چنین به دست می­آید که ذات أقدس إله همواره به دفاع از مظلوم برخاسته است. زیرا مفهومِ «اخراج» در جایی است که مسئله­ ی مُعضل و غامضی در میان باشد، و آنگاه کسی که بر آن معضل اشراف کامل دارد برخواسته، اقدام کند و گره را باز کند. و این عمل از عهده­ ی هر فردی بر نمی­آید، چنان­که فرمود: «وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً»«نساء/42».



[1]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۵، ص۲۰۲.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۸
سعید شریف دینی

هوی پرستی، سرچشمه­ ی جمیع فِتَن

از مجموع تفاسیر و نگاههای تاریخی نسبت به جریان ذبح گاو، می­توان چنین استفاده کرد که در ماجرای مذکور آنچه می­ توانست انگیزه­ برای ارتکاب قتل باشد، مسئله ­ی هواپرستی بوده است که خود را در قالب ازدواج و خواستگاری از یک زن زیبا و با اصل و نسب نمایان می­کرد.[1] چنان­که در نگاه حضرت علی علیه السلام  نیز سرچشمه ­ی آشوب­ها، هواپرستی نامیده می­شود، ایشان در بخشی از سخنان خویش می­ فرماید: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أحْکَامٌ تُبْتَدَعُ...».[2]



[1]. گنابادى، سلطان محمد(1408هـ ق)ج‏1، ص102.

[2]. شریف الرضی، محمد بن حسین(1414هـ ق)ص8۸، خطبه50.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۸
سعید شریف دینی

«فَذَبَحُوهَا وَ مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ»؛ به نظر می­ آید؛ هدف آنان از این سؤالات مکرّر، سرپوش گذاشتن بر معرفی قاتل، آن هم به دو جهت بوده است:

جهت اول این که؛ در انتهای آیه­ ی مورد بحث فرمود: «وَ مَا کَادُوا یَفْعَلُون»؛ نزدیک بود بنی اسرائیل دستور خدا را اجراء نکنند. سخن مذکور، کنایه از این است که آنها با سؤالاتشان پیرامون گاو، می­ خواستند دستور فوق را به بن­بست بکشانند تا نهایتاً مسئله­ ی ذبحِ گاو منتفی شود.[1] به بیان دیگر؛- طبق نقل بسیاری از مفسران- نزدیک نبود آن را انجام دهند تا این که سرانجام با پایان گرفتن پرسش‏ها و بهانه‏ گیری‏ هایشان تو گویی که مجبور به انجام آن شدند.[2]

حرف واو در جمله­ ی مذکور، حالیه بوده و کلمه­ ی «کَادُوا»، حال برای فاعلِ «فَذَبَحُوهَا» است،[3] که معنای مجموع این بخش از آیه چنین می­شود: «به هر حال گاو را ذبح کردند، در حالی که انجام آن نزدیک و متوقع نبود و با آن فاصله­ی فراوانی داشتند!».

جهت دوم این که؛ در آیه­ ی 72 از همین سوره، می­فرماید: «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُون»؛ خداوند آنچه را شما بنی اسرائیل کتمان می­ نمودید- و قاتل را معرفی نمی­کردید- آشکار نمود. این آیه شاهد است بر این که بنی اسرائیل در صدد کتمان و عدم معرفی قاتل بودند.[4] از این­رو تمامِ سعیِ خود را بر پوشاندن جنایتِ مزبور به کار برده،[5] سخنانِ موسی را تکذیب می­کردند.[6] به همین جهت سؤالات خویش را تکرار می­کردند تا پرده­پوشی کرده و رد گم کنند.


[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۵، ص۱۹۸.

[2]. همان؛ بیضاوى، عبدالله بن عمر(1418هـ ق)ج‏1، ص87؛ بغدادى، علاء الدین على(1415هـ ق)ج‏1، ص53.

[3]. ر.ک: حقى بروسوی، اسماعیل(1405هـ ق)ج‏1، ص16۰؛ همچنین، ر.ک: دعاس و حمیدان و قاسم(1425هـ ق)ج‏1، ص33.

[4]. ر.ک: بلاغى نجفى، محمد جواد(1420هـ ق)ج‏1، ص101؛ همچنین، ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن‏(1372هـ ش)ج‏1، ص277.

[5]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج۵، ص۲۰۲.

[6]. شبّر، سید عبدالله(1412هـ ق)، ص50.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۵
سعید شریف دینی

«قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ»؛ از جمله­ ی مزبور چنین به دست می­آید که بنی اسرائیل، گروهی حس­ گرا بودند؛ یعنی مبدأ پذیرش آنان از روی حس بوده است.[1]

سؤال: با توجه به اینکه مسئله­ ی حس، نسبت به تقلید، أفضل و برتر است پس بر چه اساسی خداوند بنی اسرائیل را مذمت می­کند؟

جواب: با بیان سه مقدمه، به نتیجه و پاسخ این پرسش دست خواهیم یافت:

مقدمه­ ی اول: عقل و فکر این قدرت را ندارد که بتواند تمام مسائل را از روی حس، به دست آورده و درک کند؛ به همین جهت در هر اجتماعی، مردم برای رفع احتیاجات خویش به اهل خبره مراجعه می­ کنند؛ زیرا قادر به درکِ جمیع مسائل مادیِ خویش نیستند.

مقدمه­ی دوم: نمی­توانیم در حالت کلی و دائمی بگوییم: تقلید نمودن از هر شخصی، مذموم و ناصحیح است؛ چنان­که تقلید نمودن بیمار از نسخه­ ی طبیب، امری صحیح، معقول و پسندیده است. و لکن آنچه از نظر قرآن مذموم و قبیح است تقلید کورکورانه از فرد یا افراد و یا چیز دیگری خواهد بود. چنان­که آیه ­ی 95 از سوره­ ی صافات نیز پرده از این نکته­ ی مهم برداشته و می­فرماید: «أ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ»، آیا شما چیزی را که با دست خودتان می­ تراشید عبادت می­کنید؟!

چرا که تقلید در عبادتِ بت­، به هیچ­ وجه با عقل و فکر سلیم سازگار نیست، پس به کدامین دلیل، تعقل و تفکرِ خویش را بسته و از آن بهره نمی­گیرید.

مقدمه­ ی سوم: آیا می­توان گفت: هر دیدگاهی مطابق با واقع بوده و صد در صد مطلوب است؟

خیر، چنین نیست! چه بسیار مکتب­هایی که در دنیا ظهور کردند اما در مدت کوتاهی طومارشان پیچیده شد. زیرا ته ی و فاقد ادله­ ی مناسب و قانع­کننده بودند. بر این اساس، تنها آن دلیلی مطلوب است که منطبق بر اصول عقلی و دارای برهانی قانع کننده باشد؛ براهینی که در طول وحی و بعثت باشد، چنان­که آیه­ ی «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إلا وَحْیٌ یُوحَى»«نجم/4-3»، مؤیّد سخن ما خواهد بود.

و اما نتیجه­ای که از این سه مقدمه به دست می­ آید این است که؛ سؤالات بنی اسرائیل بی­وجه و بی­مورد بوده است، آنها انسان­هایی مادی، شهوت­ پرست و لجوج بودند. بر همین اساس، به دنبال اهل خبره نبودند زیرا با وجود حضرت موسی علیه السلام  به عنوان یک پیامبر الهی، اصلاً نیازی به آن همه سؤال پرسیدن نبود.

بنابراین، مقوله­ ی «حس» در صورتی می­تواند أفضل از «تقلید» باشد که اولاً: همه­ ی مسائل برای حس قابل درک باشد. و ثانیاً: در تقلید، اهل خبره لحاظ نشود. و ثالثاً: دیدگاه ارائه شده، غلط باشد. و اینها مسائلی بود که در ماجرای تاریخی حضرت موسی علیه السلام  با امت خویش هرگز مشهود نبود.



[1]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)‌ج۵، ص۱۷۲.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۱
سعید شریف دینی


«وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ‌ الْحَقِّ»؛ اگر کشتن انبیاء به غیر حق، قبیح و نادرست باشد، آیا می­توان از این جمله مفهوم گرفته و بگوییم: کشتن پیامبران از روی حق صحیح است؟!

جواب: صفت، هنگامی که در جمله می­آید دو حالت به خود می­گیرد: یا «قیدِ حکم» است، و یا «قیدِ متعلقِ حکم».

در این آیه، واژه­ ی «بِغَیرِ حَقّ»، قید و وصف برای حکم است نه وصفِ متعلقِ حکم،[1] مثلاً در جمله­ ی «أکرِم العَالِم»؛ علم، صفت برای مردی است که عالم است نه برای اکرام، ولی در واژه­ ی «بِغَیرِ حَقّ»، وصفِ برای قتل است؛ یعنی قتلِ پیامبران، قتل ناحقی بوده است نه این که پیامبر، حق بود و آنها ایشان را ناحق کشتند.

این سخن، همانند آیه­ ی 117 از سوره­ ی مؤمنون است که فرمود: «وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ‌ لا بُرْ‌هَانَ لَهُ»، در این­جا مقصود این نیست که بگوییم: اگر برای خدای دیگر برهانی دارید، آن را بیاورید. بلکه معنایش این است که «به طور کلی امکان ندارد برهانی برای اثبات خدای دیگر آورده شود». در این­جا نیز همیشه قتلِ پیامبران ناحق است نه این که چیزی به نامِ قتل پیامبر از روی حق هم داشته باشیم!



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج4، ص654؛ همچنین؛ ر.ک: بغدادى، علاء الدین على(1415هـ ق)ج‏1، ص49 و 50؛ و نیز؛ ر.ک: بغوى، حسین بن مسعود(1420هـ ق)ج‏1، ص123.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۸:۴۴
سعید شریف دینی

«وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ»؛ جمله­ ی «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلّةُ وَ المَسکَنَة» ناظر به عذاب دنیوی آنها بود، و جمله­ ی «وَ بَاءُوا بـِ ...» ناظر به عذاب آخرت است. و عاقبت و سرنوشت بازگشت به غضب خداوند نیز سقوط در قعر جهنم است، چنانکه فرمود: «وَ مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»«طه/81».[1]



[1]. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج4، ص648.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۸:۴۲
سعید شریف دینی

«وَ ضُرِ‌بَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ»؛ سؤال: ضربِ ذلّت به چه کیفیت و چگونه است؟

جواب: این مسئله می­تواند به دو صورت فرض شود:

الف) از باب «ضَرَبَ الخَیمَه» باشد؛[1] یعنی همان­طوری که خیمه بر فرد یا افراد احاطه دارد به همان شکل، ذلت بر قوم بنی اسرائیل احاطه یافت.[2]

ب) از باب «ضَرَبَ الدَّراهِم» باشد؛[3] یعنی مهر ذلت بر پیشانی یهودیان زده شد. به بیان دیگر؛ این ذلّت همانند نقشِ سکه بر آنان نقش بسته است.[4]

و لکن؛ تعدیه­ ی «ضُرِبَت» به «عَلَیهِم» گویای هر دو صورت است. به بیان دیگر؛ إستحقاقِ محتومِ بنى اسرائیل نسبت به این نقمت، همیشگى بوده بر جامعه ی یهود مقرّر شده است.[5]



[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ ق)ص505.

[2]. طالقانى، سید محمود(1362هـ ش)ج‏5، ص286.

[3]. آلوسى، سید محمود(1415هـ ق)ج‏1، ص208.

[4]. طالقانى، سید محمود(1362هـ ش)ج‏5، ص286.

[5]. حسینى همدانى، سید محمد حسین(1404هـ ق)ج‏1، ص187.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۸:۴۰
سعید شریف دینی